| ← Genesis 3/50 → |
| و مار از همۀ حیوانات صحرا كه خداوند خدا ساخته بود، هُشیارتر بود. و به زن گفت: «آیا خدا حقیقتاً گفته است كه از همۀ درختان باغ نخورید؟» | .1 |
| زن به مار گفت: «از میوۀ درختان باغ می‌خوریم، | .2 |
| لكن از میوۀ درختی كه‌در وسط باغ است، خدا گفت از آن مخورید و آن را لمس مكنید، مبادا بمیرید.» | .3 |
| مار به زن گفت: «هر آینه نخواهید مرد، | .4 |
| بلكه خدا می‌داند در روزی كه از آن بخورید، چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیك و بد خواهید بود.» | .5 |
| و چون زن دید كه آن درخت برای خوراك نیكوست و بنظر خوشنما و درختی دلپذیر و دانش‌افزا، پس از میوه‌اش گرفته، بخورد و به شوهر خود نیز داد و او خورد. | .6 |
| آنگاه چشمان هر دوِ ایشان باز شد و فهمیدند كه عریانند. پس برگهای انجیر به هم دوخته، سترها برای خویشتن ساختند. | .7 |
| و آواز خداوند خدا را شنیدند كه در هنگام وزیدن نسیم نهار در باغ می‌خرامید، و آدم و زنش خویشتن را از حضور خداوند خدا در میان درختان باغ پنهان كردند. | .8 |
| و خداوند خدا آدم را ندا در داد و گفت: «كجا هستی؟» | .9 |
| گفت: «چون آوازت را در باغ شنیدم، ترسان گشتم، زیرا كه عریانم. پس خود را پنهان كردم.» | .10 |
| گفت: «كه تو را آگاهانید كه عریانی؟ آیا از آن درختی كه تو را قدغن كردم كه از آن نخوری، خوردی؟» | .11 |
| آدم گفت: «این زنی كه قرین من ساختی، وی از میوۀ درخت به من داد كه خوردم.» | .12 |
| پس خداوند خدا به زن گفت: «این چه كار است كه كردی؟» زن گفت: «مار مرا اغوا نمود كه خوردم. » | .13 |
| پس خداوند خدا به مار گفت: «چونكه این كار كردی، از جمیع بهایم و از همۀ حیوانات صحرا ملعون‌تر هستی! بر شكمت راه خواهی رفت و تمام ایام عمرت خاك خواهی خورد. | .14 |
| و عداوت در میان تو و زن، و در میان ذُرّیت تو وذریت وی می‌گذارم؛ او سر تو را خواهد كوبید و تو پاشنۀ وی را خواهی كوبید.» | .15 |
| و به زن گفت: «اَلَم و حمل تو را بسیار افزون گردانم؛ با الم فرزندان خواهی زایید و اشتیاق تو به شوهرت خواهـد بود و او بر تو حكمرانی خواهد كرد.» | .16 |
| و به آدم گفت: «چونكه سخن زوجه‌ات را شنیـدی و از آن درخت خـوردی كه امـر فرمـوده، گفتم از آن نخـوری، پـس بسبب تـو زمیـن ملعون شـد، و تمام ایام عمـرت از آن با رنـج خواهی خورد. | .17 |
| خار و خس نیز برایت خواهد رویانید و سبزه‌های صحرا را خواهی خورد، | .18 |
| و به عرق پیشانی‌ات نان خواهی خورد تا حینی كه به خاك راجع گردی، كه از آن گرفته شدی زیرا كه تو خاك هستی و به خاك خواهی برگشت. » | .19 |
| و آدم زن خود را حوا نام نهاد، زیرا كه او مادر جمیع زندگان است. | .20 |
| و خداوند خدا رختها برای آدم و زنش از پوست بساخت و ایشان را پوشانید. | .21 |
| و خداوند خدا گفت: «همانا انسان مثل یكی از ما شده است، كه عارف نیك و بد گردیده. اینك مبادا دست خود را دراز كند و از درخت حیات نیز گرفته بخورَد، و تا به ابد زنده ماند.» | .22 |
| پس خداوند خدا، او را از باغ عدن بیرون كرد تا كار زمینی را كه از آن گرفته شده بود، بكند. | .23 |
| پس آدم را بیرون كرد و به طرف شرقی باغ عدن، كروبیان را مسكن داد و شمشیر آتشباری را كه به هر سو گردش می‌كرد تا طریق درخت حیات را محافظت كند. | .24 |
| ← Genesis 3/50 → |