← Leviticus 24/27 → |
خداوند به موسی فرمود: «به قوم اسرائیل هدایت بده که روغن خالص زیتون را برای چراغهای خیمه بیاورند و چراغها باید همیشه روشن باشند. | .1 |
خداوند به موسی فرمود: «به قوم اسرائیل هدایت بده که روغن خالص زیتون را برای چراغهای خیمه بیاورند و چراغها باید همیشه روشن باشند. | .2 |
هارون هر شام چراغدان طلای خالص را در خیمۀ حضور خداوند، بیرون پرده ای که در مقابل صندوق پیمان است، با روغن زیتون پُر کند تا شب و روز در حضور من روشن باشد. این حکم برای همیشه، نسل بعد از نسل در اسرائیل فریضۀ ابدی است. | .3 |
هارون هر شام چراغدان طلای خالص را در خیمۀ حضور خداوند، بیرون پرده ای که در مقابل صندوق پیمان است، با روغن زیتون پُر کند تا شب و روز در حضور من روشن باشد. این حکم برای همیشه، نسل بعد از نسل در اسرائیل فریضۀ ابدی است. | .4 |
با دوازده کیلو آرد دوازده قرص نان بپزد و آن ها را در دو قطار شش تائی بر سر میزی که از طلای خالص ساخته شده است و در حضور من قرار دارد، بگذارد. | .5 |
با دوازده کیلو آرد دوازده قرص نان بپزد و آن ها را در دو قطار شش تائی بر سر میزی که از طلای خالص ساخته شده است و در حضور من قرار دارد، بگذارد. | .6 |
بر هر قطار نان، کُندُر خالص بگذارد تا بعنوان نمونه ای از نان، بر آتش بحضور من تقدیم کند. | .7 |
هارون همیشه در هر سَبَت این مراسم را بحیث یک پیمان ابدی از طرف قوم اسرائیل اجراء نماید. | .8 |
این نان ها به هارون و پسرانش تعلق داشته آن ها را باید در یک جای مقدس بخورند، زیرا این هدیه مقدسترین هدیه هائی است که بحضور من تقدیم می شود.» | .9 |
باری مردی که پدرش مصری و مادرش یک اسرائیلی بنام شلومیت، دختر دِبری، از قبیلۀ دان بود، در اردوگاه با یکی از مردان اسرائیلی جنگ کرد. در اثنای جنگ، آن مرد به خداوند کفر گفت و او را پیش موسی آوردند. | .10 |
باری مردی که پدرش مصری و مادرش یک اسرائیلی بنام شلومیت، دختر دِبری، از قبیلۀ دان بود، در اردوگاه با یکی از مردان اسرائیلی جنگ کرد. در اثنای جنگ، آن مرد به خداوند کفر گفت و او را پیش موسی آوردند. | .11 |
او را در زندان انداختند تا ببینند که رضای خداوند در مورد او چه خواهد بود. | .12 |
خداوند به موسی فرمود: «آن مرد را از اردوگاه بیرون برده و همه کسانی که کفر گفتن او را شنیدند دستهای خود را بر او بگذارند و آنگاه تمام قوم اسرائیل او را سنگسار کنند. | .13 |
خداوند به موسی فرمود: «آن مرد را از اردوگاه بیرون برده و همه کسانی که کفر گفتن او را شنیدند دستهای خود را بر او بگذارند و آنگاه تمام قوم اسرائیل او را سنگسار کنند. | .14 |
به قوم اسرائیل بگو هر کسی که به خدای خود کفر بگوید باید به سزای عملش برسد و بمیرد | .15 |
و تمام مردم اسرائیل او را سنگسار کنند. این یک فریضۀ ابدی است در مورد مردم اسرائیل و همچنین بیگانگانی که در بین شان زندگی می کنند. | .16 |
هر کسی که مرتکب قتل گردد باید کشته شود. | .17 |
اگر کسی حیوانی را که متعلق به او نیست، بکشد، باید عوض آن را به صاحبش بدهد ـ جان بعوض جان. | .18 |
هرگاه شخصی به کس دیگری صدمه برساند، او هم باید همان صدمه را ببیند. | .19 |
اگر استخوان کسی را بشکند، استخوان او نیز باید شکسته شود. هرگاه کسی چشم شخص دیگری را کور می کند، باید چشم خودش هم کور شود. و اگر دندان کسی را می شکند، دندان او را نیز بشکنند. هرگاه شخص دیگری را زخمی کند، خود او هم باید زخمی شود. | .20 |
هر کسی که یک حیوان را می کشد، باید عوض آن را بدهد. و اگر شخص دیگری را می کشد، خودش هم کشته شود. | .21 |
همین قانون در مورد شما و همچنین بیگانگانی که در بین شما ساکن هستند یک فریضۀ ابدی است، زیرا من خداوند، خدای شما هستم.» | .22 |
پس موسی اینها را به مردم گفت و آنگاه آن مرد را به بیرون اردوگاه برده سنگسارش کردند. و مردم اسرائیل مطابق فرمان خداوند عمل نمودند. | .23 |
← Leviticus 24/27 → |