← Jeremiah 34/52 → |
هنگامی که نبوکدنصر، پادشاه بابل با سپاه خود مردم و کشورهای تحت قیادت او علیه اورشلیم و شهرهای اطراف آن در حال جنگ بودند، | .1 |
خداوند قادر مطلق، خدای اسرائیل به من سخن فرمود و گفت: «برو به صدقیا، پادشاه یهودا بگو که خداوند چنین می فرماید: «من اراده دارم که این شهر را به دست پادشاه بابل تسلیم کنم تا آن را آتش بزند. | .2 |
تو از دست او نجات نمی یابی، بلکه ترا دستگیر کرده به دست او می سپارند. تو با او شخصاً روبرو می شوی و او ترا به بابل اسیر می برد. | .3 |
پس ای صدقیا، پادشاه یهودا، به حرف خداوند گوش بده که می فرماید: تو در جنگ کشته نمی شوی، | .4 |
بلکه در آرامی و آسودگی می میری. همانطوری که برای اجدادت که پیش از تو پادشاه بودند، مراسم تدفین را اجراء می کردند، برای تو هم اجراء می کنند و برایت ماتم می گیرند و می گویند: «افسوس، که پادشاه ما فوت کرد!» و همین ارادۀ من است.»» | .5 |
بعد ارمیای نبی آنچه را که خداوند فرموده بود در اورشلیم به صدقیا پادشاه گفت. | .6 |
در همین وقت سپاه پادشاه بابل علیه اورشلیم و شهرهای مستحکم لاکیش و عزیقه، یعنی شهرهای باقیماندۀ یهودا، می جنگید. | .7 |
بعد از آنکه صدقیا پادشاه به مردم اورشلیم وعده داد که تمام غلامان را آزاد می سازد، کلامی از جانب خداوند برای ارمیا آمد. | .8 |
صدقیا امر کرده بود که هر کسی که غلام یا کنیز یهودی دارد، باید او را آزاد کند و هیچ کس نباید غلام یهودی داشته باشد. | .9 |
بزرگان قوم و مردم امر او را بجا آوردند. همگی غلام و کنیز خود را آزاد کردند و وعده دادند که دیگر آن ها را دوباره غلام یا کنیز خود نسازند. | .10 |
اما چندی بعد قول خود را فراموش کردند و آن ها را دوباره غلام خود ساختند. | .11 |
به همین خاطر بود که کلام خداوند، خدای اسرائیل برای ارمیا رسید و فرمود: | .12 |
«وقتی که اجداد تان را از مصر بیرون آوردم، با آن ها پیمانی بستم و گفتم که | .13 |
هر غلام عبرانی که مدت شش سال خدمت کند، در سال هفتم باید از خدمت آزاد شود. اما پدران شما به امر من توجه نکردند و به کلام من گوش ندادند. | .14 |
چندی قبل شما توبه کردید و مطابق رضای من اعلام نمودید که غلامهای تان را آزاد می کنید و در این مورد در عبادتگاهی که بنام من یاد می شود، با من عهد بستید. | .15 |
اما بعداً تصمیم تان را عوض کردید و آزادی را که آرزوی شان بود، دوباره از آن ها گرفتید. آن ها را بزور غلام و کنیز خود ساختید و با این کار خود نام مرا بی حرمت کردید. | .16 |
بنابران، چون شما از من، خداوند، اطاعت نکردید و به برادر و خواهر عبرانی تان آزادی نمی دهید، من هم شما را بوسیلۀ جنگ و قحطی و مرض از قید زندگی آزاد می کنم تا تمام اقوام جهان از شنیدن بلائی که من بر سر شما می آورم، به وحشت بیفتند. | .17 |
شما هنگام عقد این پیمان گوساله ای را دو نیم کردید و از میان آن گذشتید، اما پیمان تان را شکستید. | .18 |
بنابران، من هم شما را با بزرگان يهودا و اورشليم، اهل دربار، خواجه ها، کاهنان و همه مردم، مثل همان گوساله پاره پاره می کنم. | .19 |
شما را به دست دشمنان تان و آنهائی که تشنۀ خون تان هستند، تسلیم می کنم تا کشته شوید و اجساد تان خوراک مرغان هوا و حیوانات وحشی گردند. | .20 |
صدقیا، پادشاه یهودا را هم با بزرگان او به دست دشمنان و کسانی که قصد کشتن شان را دارند و به دست سپاه پادشاه بابل (هرچند که آن ها اینجا را ترک کرده اند) می سپارم. | .21 |
من به عساکر بابل امر می کنم که دوباره به این شهر برگردند، علیه آن بجنگند و تصرفش کنند. بعد آن را آتش بزنند و تمام شهرهای یهودا را ویران و خالی از سکنه می سازند.» | .22 |
← Jeremiah 34/52 → |