← Genesis 9/50 → |
خدا نوح و پسرانش را برکت داده فرمود: «فراوان و زیاد شوید و دوباره همه جای زمین را پُر کنید. | .1 |
همۀ حیوانات زمین و پرندگان آسمان و خزندگان و ماهیان از شما می ترسند. همۀ آن ها در اختیار شما باشند. | .2 |
شما می توانید آن ها را مثل علف سبز بخورید. | .3 |
اما گوشت را با خون که نشانۀ حیات است، نخورید. | .4 |
اگر کسی انسانی را بکشد، مجازات خواهد شد و هر حیوانی که انسانی را بکشد، به مرگ محکوم می کنم. | .5 |
انسان به صورت خدا آفریده شد. پس هر که انسانی را بکشد به دست انسان کشته می شود. | .6 |
شما فراوان و بی شمار و در روی زمین زیاد شوید.» | .7 |
خدا به نوح و پسرانش فرمود: | .8 |
«من با شما و بعد از شما با اولادۀ شما پیمان می بندم. | .9 |
همچنین پیمان خود را با همۀ جانورانی که با تو هستند، یعنی پرندگان، چهارپایان و هر حیوان وحشی و هر چه با شما از کشتی بیرون آمدند و همچنین تمام جانداران روی زمین حفظ می کنم. | .10 |
من با شما پیمان می بندم که دیگر همۀ جانداران باهم از طوفان هلاک نمی شوند و بعد از این دیگر طوفانی که زمین را خراب کند نمی باشد.» | .11 |
خدا فرمود: «نشانۀ پیمانی که نسل بعد از نسل با شما و همۀ جانورانی که با شما باشند، می بندم این است: | .12 |
کمان رستم را تا به ابد در ابر ها قرار می دهم تا نشانۀ آن پیمانی باشد که بین من و جهان بسته شده است. | .13 |
هر وقت ابر را در بالای زمین پهن می کنم و کمان رستم ظاهر می شود، | .14 |
پیمان خود را که بین من و شما و تمامی جانوران عقد شده است، به یاد می آورم تا طوفان دیگر همۀ جانداران را با هم هلاک نکند. | .15 |
کمان رستم در ابر می باشد و من آنرا می بینم و آن پیمانی را که بین من و همۀ جانداران روی زمین بسته شده، به یاد می آورم.» | .16 |
خدا به نوح فرمود: «این نشانۀ آن پیمانی است که با همۀ جانداران زمین بسته ام.» | .17 |
سام و حام و یافت پسران نوح بودند که از کشتی بیرون آمدند (حام پدر کنعانیان است). | .18 |
اینها سه پسر نوح بودند که تمام ملل جهان از آن ها بوجود آمد. | .19 |
نوح مشغول زراعت شد و اولین کسی بود که باغ انگور درست کرد. | .20 |
او از شراب آن نوشید و نشئه شد. در حالیکه نشئه بود در خیمۀ خود برهنه شد. | .21 |
در این موقع حام دید که پدرش برهنه است. او رفت و دو برادر دیگر خود را که بیرون بودند خبر کرد. | .22 |
سام و یافت چپنی را بر شانه های خود انداخته و پس پس رفته پدر خود را با آن پوشانیدند. روی آن ها به طرف دیگر بود و بدن برهنۀ پدر خود را ندیدند. | .23 |
وقتی نوح به هوش آمد، فهمید که پسر کوچکش چه کرده است. | .24 |
پس گفت: «بر کنعان لعنت. او همیشه خدمتگارِ غلامان برادران خود باشد.» | .25 |
همچنین گفت: «خداوند، خدای سام متبارک باد و کنعان خدمتگار او باشد. | .26 |
خدا یافت را فراوانی دهد و همیشه در خیمه های سام حضور داشته باشد و کنعان خدمتگار او باشد.» | .27 |
نوح بعد از طوفان سه صد و پنجاه سال زندگی کرد | .28 |
و در سن نهصد و پنجاه سالگی وفات یافت. | .29 |
← Genesis 9/50 → |