← Ruth 2/4 → |
و نعومی خویشِ شوهری داشت كه مردیدولتمند، بوعَزْ نام از خاندان اَلیمَلَك بود. | .1 |
و روت موآبیه به نعومی گفت: «مرا اجازت ده كه به كشتزارها بروم و در عقب هر كسی كه در نظرش التفات یابم، خوشهچینی نمایم.» او وی را گفت: «برو ای دخترم.» | .2 |
پس روانه شده، به كشتزار درآمد و در عقب دروندگان خوشهچینی مینمود، و اتفاق او به قطعۀ زمین بوعَزْ كه از خاندان اَلیمَلَك بود، افتاد. | .3 |
و اینك بوعَزْ از بیتلحم آمده، به دروندگان گفت: « خداوند با شما باد.» ایشان وی را گفتند: « خداوند تو را بركت دهد.» | .4 |
و بوعَزْ به نوكر خود كه بر دروندگان گماشته بود، گفت: «این دختر از آن كیست؟» | .5 |
نوكر كه بر دروندگان گماشته شده بود، در جواب گفت: «این است دختر موآبیه كه با نعومی از بلاد موآب برگشته است، | .6 |
و به من گفت: تمنّا اینكهخوشهچینی نمایم و در عقب دروندگان در میان بافهها جمع كنم؛ پس آمده، از صبح تا به حال مانده است، سوای آنكه اندكی در خانه توقّف كرده است.» | .7 |
و بوعَزْ به روت گفت: «ای دخترم مگر نمیشنوی؟ به هیچ كشتزار دیگر برای خوشهچینی مرو و از اینجا هم مگذر بلكه با كنیزان من در اینجا باش. | .8 |
و چشمانت به زمینی كه میدروند نگران باشد و در عقب ایشان برو؛ آیا جوانان را حكم نكردم كه تو را لمس نكنند؟ و اگر تشنه باشی، نزد ظروف ایشان برو و از آنچه جوانان میكشند، بنوش.» | .9 |
پس به روی در افتاده، او را تا به زمین تعظیم كرد و به او گفت: «برای چه در نظر تو التفات یافتم كه به من توجه نمودی و حال آنكه غریب هستم؟» | .10 |
بوعَزْ در جواب او گفت: «از هر آنچه بعد از مردن شوهرت به مادر شوهر خود كردی، اطلاع تمام به من رسیده است، و چگونه پدر و مادر و زمین ولادت خود را ترك كرده، نزد قومی كه پیشتر ندانسته بودی، آمدی. | .11 |
خداوند عمل تو را جزا دهد و از جانب یهوه، خدای اسرائیل، كه در زیر بالهایش پناه بردی، اجر كامل به تو برسد.» | .12 |
گفت: «ای آقایم، در نظر تو التفات بیابم زیرا كه مرا تسلی دادی و به كنیز خود سخنان دلآویز گفتی، اگر چه من مثل یكی از كنیزان تو نیستم.» | .13 |
بوعَزْ وی را گفت: «در وقت چاشت اینجا بیا و از نان بخور و لقمۀ خود را در شیره فرو بر.» پس نزد دروندگان نشست و غلۀ برشته به او دادند و خورد و سیر شده، باقی مانده را واگذاشت. | .14 |
و چون برای خوشهچینی برخاست، بوعَزْ جوانانخود را امر كرده، گفت: «بگذارید كه در میان بافهها هم خوشه چینی نماید و او را زجر منمایید. | .15 |
و نیز از دستهها كشیده، برایش بگذارید تا برچیند و او را عتاب مكنید.» | .16 |
پس تا شام در آن كشتزار خوشهچینی نموده، آنچه را كه برچیده بود، كوبید و به قدر یك ایفۀ جو بود. | .17 |
پس آن را برداشته، به شهر درآمد، و مادر شوهرش آنچه را كه برچیده بود، دید، و آنچه بعد از سیرشدنش باقی مانده بود، بیرون آورده، به وی داد. | .18 |
و مادر شوهرش وی را گفت: «امروز كجا خوشهچینی نمودی و كجا كار كردی؟ مبارك باد آنكه بر تو توجه نموده است.» پس مادر شوهر خود را از كسی كه نزد وی كار كرده بود، خبر داده، گفت: «نام آن شخص كه امروز نزد او كار كردم، بوعَزْ است.» | .19 |
و نعومی به عروس خود گفت: «او از جانب خداوند مبارك باد زیرا كه احسان را بر زندگان و مردگان ترك ننموده است.» و نعومی وی را گفت: «این شخص، خویش ما و از ولیهای ماست.» | .20 |
و روت موآبیه گفت كه «او نیز مرا گفت با جوانان من باش تا همۀ درو مرا تمام كنند.» | .21 |
نعومی به عروس خود روت گفت كه «ای دخترم خوب است كه با كنیزان او بیرون روی و تو را در كشتزار دیگر نیابند.» | .22 |
پس با كنیزان بوعَزْ برای خوشهچینی میماند تا درو جو و درو گندم تمام شد، و با مادرشوهرش سكونت داشت. | .23 |
← Ruth 2/4 → |