← Matthew 2/28 → |
و چون عیسی در ایّام هیرودیسِ پادشاه در بیتْلَحِم یهودیه تولّد یافت، ناگاه مجوسی چند از مشرق به اُورْشلیم آمده، گفتند، | .1 |
کجاست آن مولود که پادشاه یهود است زیرا که ستاره او را در مشرق دیدهایم و برای پرستش او آمدهایم؟ | .2 |
امّا هیرودیس پادشاه چون این را شنید، مضطرب شد و تمام اُوْرشلیم با وی. | .3 |
پس همهٔ رؤسایِ کَهَنه و کاتبانِ قوم را جمع کرده، از ایشان پرسید که، مسیح کجا باید متولّد شود؟ | .4 |
بدو گفتند، در بیت لحمِ یهودیّه زیرا که از نبی چنین مکتوب است، | .5 |
و تو ای بیت لحم، در زمین یهودا از سایر سرداران یهودا هرگز کوچکتر نیستی، زیرا که از تو پیشوایی به ظهور خواهد آمد که قوم من اسرائیل را رعایت خواهد نمود. | .6 |
آنگاه هیرودیس مجوسیان را در خلوت خوانده، وقت ظهور ستاره را از ایشان تحقیق کرد. | .7 |
پس ایشان را به بیتلحم روانه نموده، گفت، بروید و از احوال آن طفل بتد قیق تفحّص کنید و چون یافتید مرا خبر دهید تا من نیز آمده، او را پرستش نمایم. | .8 |
چون سخن پادشاه را شنیدند، روانه شدند که ناگاه آن ستارهای که در مشرق دیده بودند، پیش روی ایشان میرفت تا فوق آنجایی که طفل بود رسیده، بایستاد. | .9 |
و چون ستاره را دیدند، بینهایت شاد و خوشحال گشتند | .10 |
و به خانه درآمده، طفل را با مادرش مریم یافتند و به روی در افتاده، او را پرستش کردند و ذخایر خود را گشوده، هدایای طلا و کُنْدُر و مُّر به وی گذرانیدند. | .11 |
و چون در خواب وحی بدیشان در رسید که به نزد هیرودیس بازگشت نکنند، پس از راه دیگر به وطن خویش مراجعت کردند. | .12 |
و چون ایشان روانه شدند، ناگاه فرشته خداوند در خواب به یوسف ظاهر شده، گفت، برخیز و طفل و مادرش را برداشته به مصر فرار کن و در آنجا باش تا به تو خبر دهم، زیرا که هیرودیس طفل را جستجو خواهد کرد تا او را هلاک نماید. | .13 |
پس شبانگاه برخاسته، طفل و مادر او را برداشته، بسوی مصر روانه شد | .14 |
و تا وفات هیرودیس در آنجا بماند، تا کلامی که خداوند به زبان نبی گفته بود تمام گردد که، از مصر پسر خود را خواندم. | .15 |
چون هیرودیس دید که مجوسیان او را سُخْریّه نمودهاند، بسیار غضبناک شده، فرستاد و جمیع اطفالی را که در بیت لحم و تمام نواحی آن بودند، از دو ساله و کمتر موافق وقتی که از مجوسیان تحقیق نموده بود، به قتل رسانید. | .16 |
آنگاه کلامی که به زبان اِرمیای نبی گفته شده بود، تمام شد، | .17 |
آوازی در رامه شنیده شد، گریه و زاری و ماتم عظیم که راحیل برای فرزندان خود گریه میکند و تسلّی نمیپذیرد زیرا که نیستند. | .18 |
امّا چون هیرودیس وفات یافت، ناگاه فرشته خداوند در مصر به یوسف در خواب ظاهر شده، گفت، | .19 |
برخیز و طفل و مادرش را برداشته، به زمین اسرائیل روانه شو زیرا آنانی که قصد جان طفل داشتند فوت شدند. | .20 |
پس برخاسته، طفل و مادر او را برداشت و به زمین اسرائیل آمد. | .21 |
امّا چون شنید که اَرْکلاؤُس به جای پدر خود هیرودیس بر یهودیه پادشاهی میکند، از رفتن بدان سمت ترسید و در خواب وحی یافته، به نواحی جلیل برگشت. | .22 |
و آمده در بَلْدهای مسمّیٰ به ناصره ساکن شد، تا آنچه به زبان انبیا گفته شده بود تمام شود که، به ناصری خوانده خواهد شد. | .23 |
← Matthew 2/28 → |