← Isaiah 39/66 → |
در آن زمان مَرُودَك بلدان بن بلدان پادشاه بابل مكتوبی و هدیهای نزد حزقیا فرستاد زیرا شنیده بود كه بیمار شده و صحّت یافته است. | .1 |
و حزقیا از ایشان مسرور شده، خانه خزاین خود را از نقره و طلا و عطریات و روغن معطّر و تمام خانه اسلحه خویش و هرچه را كه در خزاین او یافت میشد به ایشان نشان داد و در خانهاش و در تمامی مملكتش چیزی نبود كه حزقیا آن را به ایشان نشان نداد. | .2 |
پس اشعیا نبی نزد حزقیا پادشاه آمده، وی را گفت: «این مردمان چه گفتند و نزد تو از كجا آمدند؟» حزقیا گفت: «از جای دور یعنی از بابل نزد من آمدند.» | .3 |
او گفت: «در خانه تو چه دیدند؟» حزقیا گفت:«هرچه در خانه من است دیدند و چیزی در خزاین من نیست كه به ایشان نشان ندادم.» | .4 |
پس اشعیا به حزقیا گفت: «كلام یهوه صبایوت را بشنو: | .5 |
اینك روزها میآید كه هرچه در خانه تو است و آنچه پدرانت تا امروز ذخیره كردهاند به بابل برده خواهد شد. و خداوند میگوید كه چیزی از آنها باقی نخواهد ماند. | .6 |
و بعضی از پسرانت را كه از تو پدید آیند و ایشان را تولید نمایی خواهند گرفت و در قصر پادشاه بابل خواجهسرا خواهند شد.» | .7 |
حزقیا به اشعیا گفت: «كلام خداوند كه گفتی نیكو است و دیگر گفت: هرآینه در ایام من سلامتی و امان خواهد بود.» | .8 |
← Isaiah 39/66 → |