← Genesis 33/50 → |
پس یعقوب چشم خود را باز كرده، دید كه اینك عیسو میآید و چهارصد نفر با او. آنگاه فرزندان خود را به لیه و راحیل و دو كنیز تقسیم كرد. | .1 |
و كنیزان را با فرزندان ایشان پیش داشت و لیه را با فرزندانش در عقب ایشان، و راحیل و یوسف را آخر. | .2 |
و خود در پیش ایشان رفته، هفت مرتبه رو به زمین نهاد تا به برادر خود رسید. | .3 |
اما عیسو دوان دوان به استقبال او آمد و او را در بر گرفته، به آغوش خود كشید، و او را بوسید و هر دو بگریستند. | .4 |
و چشمان خود را باز كرده، زنان و فرزندان را بدید و گفت: «این همراهان تو كیستند؟» گفت: «فرزندانی كه خدا به بندهات عنایت فرموده است.» | .5 |
آنگاه كنیزان با فرزندان ایشان نزدیك شده، تعظیم كردند. | .6 |
و لیه با فرزندانش نزدیك شده، تعظیم كردند. پس یوسف و راحیل نزدیك شده، تعظیم كردند. | .7 |
و او گفت: «از تمامی این گروهی كه بدان برخوردم، چه مقصود داری؟» گفت: «تا در نظر آقای خود التفات یابم.» | .8 |
عیسو گفت: «ای برادرم مرا بسیار است، مال خود را نگاه دار.» | .9 |
یعقوب گفت: «نی، بلكه اگر در نظرت التفات یافتهام، پیشكش مرا از دستم قبول فرما، زیرا كه روی تو را دیدم مثل دیدن روی خدا، و مرا منظور داشتی. | .10 |
پس هدیۀ مرا كه به حضورت آورده شد بپذیر، زیرا خدا به من احسان فرموده است و همه چیز دارم.» پس او راالحاح نمود تا پذیرفت. | .11 |
گفت: «كوچ كرده، برویم و من همراه تو میآیم. » | .12 |
گفت: «آقایم آگاه است كه اطفال نازكند و گوسفندان و گاوان شیرده نیز با من است، و اگر آنها را یك روز برانند، تمامی گله میمیرند؛ | .13 |
پس آقایم پیشتر از بندۀ خود برود و من موافق قدم مواشی كه دارم و به حسب قدم اطفال، آهسته سفر میكنم، تا نزد آقای خود به سعیر برسم. » | .14 |
عیسو گفت: «پس بعضی از این كسانی را كه با منند نزد تو میگذارم.» گفت: «چه لازم است، فقط در نظر آقای خود التفات بیابم.» | .15 |
در همان روز عیسو راه خود را پیش گرفته، به سعیر مراجعت كرد. | .16 |
و اما یعقوب به سُكّوت سفر كرد و خانهای برای خود بنا نمود و برای مواشی خود سایبانها ساخت. از این سبب آن موضع به «سُكّوت» نامیده شد. | .17 |
پس چون یعقوب از فدان ارام مراجعت كرد، به سلامتی به شهر شكیم، در زمین كنعان آمد، و در مقابل شهر فرود آمد. | .18 |
و آن قطعهزمینی را كه خیمۀ خود را در آن زده بود از بنیحمور، پدر شكیم، به صد قسیط خرید. | .19 |
و مذبحی در آنجا بنا نمود و آن را ایلالوهی اسرائیل نامید. | .20 |
← Genesis 33/50 → |