Ezekiel 2/48   

كه‌ مرا گفت‌: «ای‌ پسر انسان‌ بر پایهای‌ خود بایست‌ تا با تو سخن‌ گویم‌.» .1
و چون‌ این‌ را به‌ من‌ گفت‌، روح‌ داخل‌ من‌ شده‌، مرا بر پایهایم‌ برپا نمود. و او را كه‌ با من‌ تكلّم‌ نمود شنیدم‌ .2
كه‌ مرا گفت‌: «ای‌ پسر انسان‌ من‌ تو را نزد بنی‌اسرائیل‌ می‌فرستم‌، یعنی‌ نزد امّت‌ فتنه‌ انگیزی‌ كه‌ به‌ من‌ فتنه‌ انگیخته‌اند. ایشان‌ و پدران‌ ایشان‌ تا به‌ امروز بر من‌ عصیان‌ ورزیده‌اند. .3
و پسران‌ ایشان‌ سخت‌ رو و قسیالقلب‌ هستند و من‌ تو را نزد ایشان‌ می‌فرستم‌ تا به‌ ایشان‌ بگویی‌: خداوند یهوه‌ چنین‌ می‌فرماید. .4
و ایشان‌ خواه‌ بشنوند و خواه‌ نشنوند، زیرا خاندان‌ فتنه‌انگیز می‌باشند، خواهند دانست‌ كه‌ نبی‌ای‌ در میان‌ ایشان‌ هست‌. .5
و تو ای‌ پسر انسان‌ از ایشان‌ مترس‌ و از سخنان‌ ایشان‌ بیم‌ مكن‌ اگرچه‌ خارها و شوكها با تو باشد و در میان‌ عقربها ساكن‌ باشی‌، امّا از سخنان‌ ایشان‌ مترس‌ و از رویهای‌ ایشان‌ هراسان‌ مشو، زیرا كه‌ ایشان‌ خاندان‌ فتنه‌انگیز می‌باشند. .6
پس‌ كلام‌ مرا به‌ ایشان‌ بگو، خواه‌ بشنوند و خواه‌ نشنوند، چونكه‌ فتنه‌انگیز هستند. .7
و تو ای‌ پسر انسان‌ آنچه‌ را كه‌ من‌ به‌ تو می‌گویم‌ بشنو و مثل‌ این‌ خاندان‌ فتنه‌انگیز عاصی‌ مشو بلكه‌ دهان‌ خود را گشوده‌، آنچه‌ را كه‌ من‌ به‌ تو می‌دهم‌ بخور.» .8
پس‌ نگریستم‌ و اینك‌ دستی‌ بسوی‌ من‌ دراز شد و در آن‌ طوماری‌ بود. .9
و آن‌ را پیش‌ من‌ بگشود كه‌ رو و پشتش‌ هر دو نوشته‌ بود و نوحه‌ وماتم‌ و وای‌ بر آن‌ مكتوب‌ بود. .10

  Ezekiel 2/48