| ← Exodus 9/40 → |
| و خداوند به موسی گفت: «نزد فرعون بروو به وی بگو: یهوه خدای عبرانیان چنین می‌گوید: قوم مرا رها كن تا مرا عبادت كنند. | .1 |
| زیرا اگر تو از رهایی دادن ابا نمایی و ایشان را باز نگاه داری، | .2 |
| همانا دست خداوند بر مواشی تو كه در صحرایند خواهد شد، بر اسبان و الاغان و شتران و گاوان و گوسفندان، یعنی وبایی بسیار سخت. | .3 |
| و خداوند در میان مواشی اسرائیلیان و مواشی مصریان فرقی خواهد گذاشت كه از آنچه مال بنی‌اسرائیل است، چیزی نخواهد مرد.» | .4 |
| و خداوند وقتی معین نموده، گفت: «فردا خداوند این كار را در این زمین خواهد كرد.» | .5 |
| پس در فردا خداوند این كار را كرد و همه مواشی مصریان مردند و از مواشی بنی‌اسرائیل یكی هم نمرد. | .6 |
| وفرعون فرستاد و اینك از مواشی اسرائیلیان یكی هم نمرده بود. اما دل فرعون سخت شده، قوم را رهایی نداد. | .7 |
| و خداوند به موسی و هارون گفت: «از خاكستر كوره، مُشتهای خود را پر كرده، بردارید و موسی آن را به حضور فرعون بسوی آسمان برافشاندَ، | .8 |
| و غبار خواهد شد بر تمامی زمین مصر و سوزشی كه دمّلها بیرون آورد بر انسان و بر بهایم در تمامی زمین مصر خواهد شد.» | .9 |
| پس از خاكستر كوره گرفتند و به حضور فرعون ایستادند و موسی آن را بسوی آسمان پراكند، و سوزشی پدید شده، دملها بیرون آورد، در انسان و در بهایم. | .10 |
| و جادوگران به سبب آن سوزش به حضور موسی نتوانستند ایستاد، زیرا كه سوزش بر جادوگران و بر همۀ مصریان بود. | .11 |
| و خداوند دل فرعون را سخت ساخت كه بدیشان گوش نگرفت، چنانكه خداوند به موسی گفته بود. | .12 |
| و خداوند به موسی گفت: «بامدادان برخاسته، پیش روی فرعون بایست، و به وی بگو: یهوه خدای عبرانیان چنین می‌گوید: قوم مرا رها كن تا مرا عبادت نمایند. | .13 |
| زیرا در این دفعه تمامی بلایای خود را بر دل تو و بندگانت و قومت خواهم فرستاد، تا بدانی كه در تمامی جهان مثل من نیست. | .14 |
| زیرا اگر تاكنون دست خود را دراز كرده، و تو را و قومت را به وبا مبتلا ساخته بودم، هرآینه از زمین هلاك می‌شدی. | .15 |
| و لكن برای همین تو را برپا داشته‌ام تا قدرت خود را به تو نشان دهم، و نام من در تمامی جهان شایع شود. | .16 |
| و آیا تابحال خویشتن را بر قوم من برتر می‌سازی و ایشان را رهایی نمی‌دهی؟ | .17 |
| همانا فردا این وقت، تگرگی بسیار سخت خواهم بارانید، كه مثل آن در مصر از روز بنیانش تاكنون نشده است. | .18 |
| پس الا´ن بفرست و مواشی خود و آنچه را در صحرا داری جمع كن، زیرا كه بر هر انسان و بهایمی كه در صحرا یافته شوند، و به خانه‌ها جمع نشوند، تگرگ فرود خواهد آمد و خواهند مرد.» | .19 |
| پس هر كس از بندگان فرعون كه از قول خداوند ترسید، نوكران و مواشی خود را به خانه‌ها گریزانید. | .20 |
| اما هر كه دل خود را به كلام خداوند متوجه نساخت، نوكران و مواشی خود را در صحرا واگذاشت. | .21 |
| و خداوند به موسی گفت: «دست خود را به سوی آسمان دراز كن، تا در تمامی زمین مصر تگرگ بشود، بر انسان و بر بهایم و بر همۀ نباتات صحرا، در كل ارض مصر.» | .22 |
| پس موسی عصای خود را به سوی آسمان دراز كرد، و خداوند رعد و تگرگ داد، و آتش بر زمین فرود آمد، و خداوند تگرگ بر زمین مصر بارانید. | .23 |
| و تگرگ آمد و آتشی كه در میان تگرگ آمیخته بود، و به شدت سخت بود، كه مثل آن در تمامی زمین مصر از زمانی كه اُمت شده بودند، نبود. | .24 |
| و در تمامی زمین مصر، تگرگ آنچه را كه در صحرا بود، از انسان و بهایم زد. و تگرگ همۀ نباتات صحرا را زد، و جمیع درختان صحرا را شكست. | .25 |
| فقط در زمین جوشن، جایی كه بنی‌اسرائیل بودند، تگرگ نبود. | .26 |
| آنگاه فرعون فرستاده، موسی و هارون را خواند، و بدیشان گفت: «در این مرتبه گناه كرده‌ام؛ خداوند عادل است و من و قوم من گناهكاریم. | .27 |
| نزد خداوند دعا كنید، زیرا كافی است تا رعدهای خدا و تگرگ دیگر نشود، و شما را رها خواهم كرد، و دیگر درنگ نخواهید نمود.» | .28 |
| موسی به وی گفت: «چون از شهر بیرون روم، دستهای خود را نزد خداوند خواهم افراشت، تا رعدها موقوف شود، و تگرگ دیگر نیاید، تا بدانی جهان از آن خداوند است. | .29 |
| و اما تو و بندگانت، می‌دانم كه تابحال از یهوه خدا نخواهید ترسید.» | .30 |
| و كتان و جو زده شد، زیرا كه جو خوشه آورده بود، و كتان تخم داشته. | .31 |
| و اما گندم و خُلَّر زده نشد زیرا كه متأخر بود. | .32 |
| و موسی از حضور فرعون از شهر بیرون شده، دستهای خود را نزد خداوند برافراشت، و رعدها و تگرگ موقوف شد، و باران بر زمین نبارید. | .33 |
| و چون فرعون دید كه باران و تگرگ و رعدها موقوف شد، باز گناه ورزیده، دل خود را سخت ساخت، هم او و هم بندگانش. | .34 |
| پس دل فرعون سخت شده، بنی‌اسرائیل را رهایی نداد، چنانكه خداوند به دست موسی گفته بود. | .35 |
| ← Exodus 9/40 → |