← Exodus 15/40 → |
آنگاه موسی و بنیاسرائیل این سرود را برای خداوند سراییده، گفتند كه: «یهوه را سرود میخوانم زیرا كه با جلال مظفر شده است. اسب و سوارش را به دریا انداخت. | .1 |
خداوند قوت و تسبیح من است. و او نجات من گردیده است. این خدای من است، پس او را تمجید میكنم. خدای پدر من است، پس او را متعال میخوانم. | .2 |
خداوند مرد جنگی است. نام او یهوه است. | .3 |
ارابهها و لشكر فرعون را به دریا انداخت. مبارزان برگزیدۀ او در دریای قلزم غرق شدند. | .4 |
لُجّهها ایشان را پوشانید. مثل سنگ به ژرفیها فرو رفتند. | .5 |
دست راست تو ای خداوند ، به قوت جلیل گردیده. دست راست تو ای خداوند ، دشمن را خرد شكسته است، | .6 |
و به كثرت جلال خود خصمان را منهدم ساختهای. غضب خود را فرستاده، ایشان را چون خاشاك سوزانیدهای، | .7 |
و به نَفْخِۀ بینی تو آبها فراهم گردید. و موجها مثل توده بایستاد و لجهها در میان دریا منجمد گردید. | .8 |
دشمن گفت تعاقب میكنم و ایشان را فرو میگیرم، و غارت را تقسیم كرده، جانم از ایشان سیر خواهد شد. شمشیر خود را كشیده، دست من ایشان را هلاك خواهد ساخت، | .9 |
و چون به نفخۀ خود دمیدی، دریا ایشان را پوشانید. مثل سرب در آبهای زورآور غرق شدند. | .10 |
كیست مانند تو ای خداوند در میان خدایان؟ كیست مانند تو جلیل در قدوسیت؟ تو مهیب هستی در تسبیح خود و صانع عجایب! | .11 |
چون دست راست خود را دراز كردی، زمین ایشان را فرو برد. | .12 |
این قومِ خویش را كه فدیه دادی، به رحمانیت خود، رهبری نمودی. ایشان را به قوت خویش به سوی مسكن قدس خود هدایت كردی. | .13 |
امتها چون شنیدند، مضطرب گردیدند. لرزه بر سكنۀ فلسطین مستولی گردید. | .14 |
آنگاه امرای ادوم در حیرت افتادند. و اكابر موآب را لرزه فرو گرفت، و جمیع سكنۀ كنعان گداخته گردیدند. | .15 |
ترس و هراس، ایشان را فروگرفت. از بزرگی بازوی تو مثل سنگ ساكت شدند، تا قوم تو ای خداوند عبور كنند، تا این قومی كه تو خریدهای، عبور كنند. | .16 |
ایشان را داخل ساخته، در جبل میراث خود غرس خواهی كرد، به مكانی كه تو ای خداوند مسكن خود ساختهای، یعنی آن مقام مقدسی كه دستهای تو ای خداوند مستحكم كرده است. | .17 |
خداوند سلطنت خواهد كرد تا ابدالا´باد.» | .18 |
زیرا كه اسبهای فرعون با ارابهها و سوارانش به دریا درآمدند، و خداوند آب دریا را بر ایشان برگردانید. اما بنیاسرائیل از میان دریا به خشكی رفتند. | .19 |
و مریمِ نبیه، خواهر هارون، دف را به دست خود گرفته، و همۀ زنان از عقب وی دفها گرفته، رقص كنان بیرون آمدند. | .20 |
پس مریم در جواب ایشان گفت: « خداوند را بسرایید، زیرا كه با جلالمظفر شده است؛ اسب و سوارش را به دریا انداخت.» | .21 |
پس موسی اسرائیل را از بحر قلزم كوچانید، و به صحرای شور آمدند، و سه روز در صحرا میرفتند و آب نیافتند. | .22 |
پس به مارّه رسیدند، و از آب مارّه نتوانستند نوشید زیرا كه تلخ بود. از این سبب، آن را ماره نامیدند. | .23 |
و قوم بر موسی شكایت كرده، گفتند: «چه بنوشیم؟» | .24 |
چون نزد خداوند استغاثه كرد، خداوند درختی بدو نشان داد، پس آن را به آب انداخت و آب شیرین گردید. و در آنجا فریضهای و شریعتی برای ایشان قرار داد، و در آنجا ایشان را امتحان كرد. | .25 |
و گفت: «هرآینه اگر قول یهوه، خدای خود را بشنوی، و آنچه را در نظر او راست است بجا آوری، و احكام او را بشنوی، و تمامی فرایض او را نگاه داری، همانا هیچ یك از همۀ مرضهایی را كه بر مصریان آوردهام بر تو نیاورم، زیرا كه من یهوه، شفا دهندۀ تو هستم.» | .26 |
پس به ایلیم آمدند، و در آنجا دوازده چشمۀ آب و هفتاد درخت خرما بود، و در آنجا نزد آب خیمه زدند. | .27 |
← Exodus 15/40 → |