← Ecclesiastes 2/12 → |
من در دل خود گفتم: الا´ن بیا تا تو را به عیش و عشرت بیازمایم؛ پس سعادتمندی را ملاحظه نما. و اینك آن نیز بطالت بود. | .1 |
درباره خنده گفتم كه مجنون است و درباره شادمانی كه چه میكند. | .2 |
در دل خود غور كردم كه بدن خودرا با شراب بپرورم، با آنكه دل من مرا به حكمت (ارشاد نماید) و حماقت را بدست آورم تا ببینم كه برای بنیآدم چه چیز نیكو است كه آن را زیر آسمان در تمامی ایام عمر خود به عمل آورند. | .3 |
كارهای عظیم برای خود كردم و خانهها برای خود ساختم و تاكستانها به جهت خود غرس نمودم. | .4 |
باغها و فردوسها به جهت خود ساختم و در آنها هر قسم درخت میوهدار غرس نمودم. | .5 |
حوضهای آب برای خود ساختم تا درختستانی را كه در آن درختان بزرگ میشود، آبیاری نمایم. | .6 |
غلامان و كنیزان خریدم و خانهزادان داشتم و مرا نیز بیشتر از همه كسانی كه قبل از من در اورشلیم بودند، اموال از رمه و گله بود. | .7 |
نقره و طلا و اموال خاصّه پادشاهان و كشورها نیز برای خود جمع كردم؛ و مغنّیان و مغنّیات و لذّات بنیآدم یعنی بانو و بانوان به جهت خود گرفتم. | .8 |
پس بزرگ شدم و بر تمامی كسانی كه قبل از من در اورشلیم بودند برتری یافتم و حكمتم نیز با من برقرار ماند، | .9 |
و هر چه چشمانم آرزو میكرد از آنها دریغ نداشتم، و دل خود را از هیچ خوشی باز نداشتم زیرا دلم در هر محنت من شادی مینمود و نصیب من از تمامی مشقّتم همین بود. | .10 |
پس به تمامی كارهایی كه دستهایم كرده بود و به مشقّتی كه در عمل نمودن كشیده بودم نگریستم؛ و اینك تمامی آن بطالت و در پی باد زحمت كشیدن بود و در زیر آفتاب هیچ منفعت نبود. | .11 |
پس توجّه نمودم تا حكمت و حماقت و جهالت را ملاحظه نمایم؛ زیرا كسی كه بعد ازپادشاه بیاید چه خواهد كرد؟ مگر نه آنچه قبل از آن كرده شده بود؟ | .12 |
و دیدم كه برتری حكمت بر حماقت مثل برتری نور بر ظلمت است. | .13 |
چشمان مرد حكیم در سر وی است؛ اما احمق در تاریكی راه میرود. با وجود آن دریافت كردم كه به هر دو ایشان یك واقعه خواهد رسید. | .14 |
پس در دل خود تفكّر كردم كه چون آنچه به احمق واقع میشود، به من نیز واقع خواهد گردید، پس من چرا بسیار حكیم بشوم؟ و در دل خود گفتم: این نیز بطالت است، | .15 |
زیرا كه هیچ ذكری از مرد حكیم و مرد احمق تا به ابد نخواهد بود. چونكه در ایام آینده همه چیز بالتّمام فراموش خواهد شد. و مرد حكیم چگونه میمیرد آیا نه مثل احمق؟ | .16 |
لهذا من از حیات نفرت داشتم زیرا اعمالی كه زیر آفتاب كرده میشود، در نظر من ناپسند آمد چونكه تماماً بطالت و در پی باد زحمت كشیدن است. | .17 |
پس تمامی مشقّت خود را كه زیر آسمان كشیده بودم مكروه داشتم، از اینجهت كه باید آن را به كسی كه بعد از من بیاید واگذارم. | .18 |
و كیست بداند كه او حكیم یا احمق خواهد بود، و معهذا بر تمامی مشقّتی كه من كشیدم و بر حكمتی كه زیر آفتاب ظاهر ساختم، او تسلّط خواهد یافت. این نیز بطالت است. | .19 |
پس من برگشته، دل خویش را از تمامی مشقّتی كه زیر آفتاب كشیده بودم مأیوس ساختم. | .20 |
زیرا مردی هست كه محنت او با حكمت و معرفت و كامیابی است و آن را نصیب شخصی خواهد ساخت كه در آن زحمت نكشیده باشد.این نیز بطالت و بلای عظیم است. | .21 |
زیرا انسان را از تمامی مشقّت و رنج دل خود كه زیر آفتاب كشیده باشد چه حاصل میشود؟ | .22 |
زیرا تمامی روزهایش حزن، و مشقّتش غم است؛ بلكه شبانگاه نیز دلش آرامی ندارد. این هم بطالت است. | .23 |
برای انسان نیكو نیست كه بخورد و بنوشد و جان خود را از مشقّتش خوش سازد. این را نیز من دیدم كه از جانب خدا است. | .24 |
زیرا كیست كه بتواند بدون او بخورد یا تمتّع برد؟ | .25 |
زیرا به كسی كه در نظر او نیكو است، حكمت و معرفت و خوشی را میبخشد؛ اما به خطاكار مشقّت اندوختن و ذخیره نمودن را میدهد تا آن را به كسی كه در نظر خدا پسندیده است بدهد. این نیز بطالت و در پی باد زحمت كشیدن است. | .26 |
← Ecclesiastes 2/12 → |