← Acts 11/28 → |
پس رسولان و برادرانی که در یهودیّهبودند، شنیدند که امّتها نیز کلام خدا را پذیرفتهاند. | .1 |
و چون پطرس به اورشلیم آمد، اهل ختنه با وی معارضه کرده، | .2 |
گفتند که با مردم نامختون برآمده، با ایشان غذا خوردی! | .3 |
پطرس از اوّل مفصّلاً بدیشان بیان کرده، گفت، | .4 |
من در شهر یافا دعا میکردم که ناگاه در عالم رؤیا ظرفی را دیدم که نازل میشود مثل چادری بزرگ به چهار گوشه از آسمان آویخته که بر من میرسد. | .5 |
چون بر آن نیک نگریسته، تأمّل کردم، دَوابّ زمین و وحوش و حشرات و مرغان هوا را دیدم. | .6 |
و آوازی را شنیدم که به من میگوید، ای پطرس برخاسته، ذبح کن و بخور. | .7 |
گفتم، حاشا خداوندا، زیرا هرگز چیزی حرام یا ناپاک به دهانم نرفته است. | .8 |
بار دیگر خطاب ازآسمان در رسید که، آنچه خدا پاک نموده، تو حرام مخوان. | .9 |
این سه کَرَّت واقع شد که همه باز به سوی آسمان بالا برده شد. | .10 |
و اینک، در همان ساعت سه مرد از قیصریّه نزد من فرستاده شده، به خانهای که در آن بودم، رسیدند. | .11 |
و روح مرا گفت که، با ایشان بدون شکّ برو. و این شش برادر نیز همراه من آمدند تا به خانهٔ آن شخص داخل شدیم. | .12 |
و ما را آگاهانید که چطور فرشتهای را در خانهٔ خود دید که ایستاده به وی گفت، کسان به یافا بفرست و شمعونِ معروف به پطرس را بطلب | .13 |
که با تو سخنانی خواهد گفت، که بدانها تو و تمامی اهل خانهٔ تو نجات خواهید یافت. | .14 |
و چون شروع به سخن گفتن میکردم، روحالقدس بر ایشان نازل شد، همچنانکه نخست بر ما. | .15 |
آنگاه بخاطر آوردم سخن خداوند را که گفت، یحیی به آب تعمید داد، لیکن شما به روحالقدس تعمید خواهید یافت. | .16 |
پس چون خدا همان عطا را بدیشان بخشید، چنانکه به ما محض ایمان آوردن به عیسی مسیحِ خداوند، پس من که باشم که بتوانم خدا را ممانعت نمایم؟ | .17 |
چون این را شنیدند، ساکت شدند و خدا را تمجیدکنان گفتند، فیالحقیقت، خدا به امّتها نیز توبه حیاتبخش را عطا کرده است! | .18 |
و امّا آنانی که بهسبب اذّیتی که در مقدمه استیفان برپا شد متفرّق شدند، تا فینیقیا و قپرس و اَنطاکیّه میگشتند و به هیچکس به غیر از یهود و بس کلام را نگفتند. | .19 |
لیکن بعضی از ایشان که ازاهل قپرس و قیروان بودند، چون به اَنطاکیّه رسیدند با یونانیان نیز تکلّم کردند و به خداوند عیسی بشارت میدادند، | .20 |
و دست خداوند با ایشان میبود و جمعی کثیر ایمان آورده، به سوی خداوند بازگشت کردند. | .21 |
امّا چون خبر ایشان به سمع کلیسای اورشلیم رسید، بَرنابا را به اَنطاکیّه فرستادند | .22 |
و چون رسید و فیض خدا را دید، شادخاطر شده، همه را نصیحت نمود که از تصمیم قلب به خداوند بپیوندند. | .23 |
زیرا که مردی صالح و پر از روحالقدس و ایمان بود و گروهی بسیار به خداوند ایمان آوردند. | .24 |
و برنابا به طرسوس برای طلب سَولُس رفت و چون او را یافت به اَنطاکیّه آورد. | .25 |
و ایشان سالی تمام در کلیسا جمع میشدند و خلقی بسیار را تعلیم میدادند و شاگردان نخست در انطاکیه به مسیحی مسمّیٰ شدند. | .26 |
و در آن ایّام انبیایی چند از اورشلیم به اَنطاکیّه آمدند | .27 |
که یکی از ایشان اغابوس نام برخاسته، به روح اشاره کرد که قحطی شدید در تمامی ربع مسکون خواهد شد و آن در ایام کَلُودیُوسِ قیصر پدید آمد. | .28 |
و شاگردان مصمّم آن شدند که هر یک برحسب مقدور خود، اعانتی برای برادرانِ ساکنِ یهودیه بفرستند. | .29 |
پس چنین کردند و آن را به دست بَرنابا و سولس نزد کشیشان روانه نمودند. | .30 |
← Acts 11/28 → |