← 2Samuel 17/24 → |
و اَخیتُوفَل به اَبْشالوم گفت: «مرا اذن بده كه دوازده هزار نفر را برگزیده، برخیزم و شبانگاه داود را تعاقب نمایم. | .1 |
پس در حالتی كه او خسته و دستهایش سست است، بر او رسیده، او را مضطرب خواهم ساخت و تمامی قومی كه همراهش هستند، خواهند گریخت، و پادشاه را به تنهایی خواهم كشت. | .2 |
و تمامی قوم را نزد تو خواهم برگردانید زیرا شخصی كه او را میطلبی، مثل برگشتن همه است؛ پس تمامی قوم در سلامتی خواهند بود.» | .3 |
و این سخن در نظر ابشالوم و درنظر جمیع مشایخ اسرائیل پسند آمد. | .4 |
و اَبْشالوم گفت: «حوشای اَرْكی را نیز بخوانید تا بشنویم كه او چه خواهد گفت.» | .5 |
و چون حوشای نزد اَبْشالوم آمد، اَبْشالوم وی را خطاب كرده، گفت: «اَخیتُوفَل بدین مضمون گفته است؛ پس تو بگو كه بر حسب رای او عمل نماییم یا نه.» | .6 |
حوشای به اَبْشالوم گفت:«مشورتی كه اَخیتُوفَل این مرتبه داده است، خوب نیست.» | .7 |
و حوشای گفت: «میدانی كه پدرت و مردانش شجاع هستند و مثل خرسی كه بچههایش را در بیابان گرفته باشند، در تلخی جانند؛ و پدرت مرد جنگ آزموده است، و شب را در میان قوم نمیماند. | .8 |
اینك او الا´ن در حفرهای یا جای دیگر مخفی است. و واقع خواهد شد كه چون بعضی از ایشان در ابتدا بیفتند، هر كس كه بشنود خواهد گفت: در میان قومی كه تابع اَبْشالوم هستند، شكستی واقع شده است. | .9 |
و نیز شجاعی كه دلش مثل دل شیر باشد، بالكل گداخته خواهد شد، زیرا جمیع اسرائیل میدانند كه پدر تو جباری است و رفیقانش شجاع هستند. | .10 |
لهذا رأی من این است كه تمامی اسرائیل از دان تا بئرشبع كه مثل ریگ كنارۀ دریا بیشمارند، نزد تو جمع شوند، و حضرت تو همراه ایشان برود. | .11 |
پس در مكانی كه یافت میشود بر او خواهیم رسید، و مثل شبنمی كه بر زمین میریزد بر او فرود خواهیم آمد، و از او و تمامی مردانی كه همراه وی میباشند، یكی هم باقی نخواهد ماند. | .12 |
و اگر به شهری داخل شود، آنگاه تمامی اسرائیل طنابها به آن شهر خواهند آورد و آن شهر را به نهر خواهند كشید تا یك سنگْ ریزهای هم در آن پیدا نشود.» | .13 |
پس اَبْشالوم و جمیع مردان اسرائیل گفتند: «مشورت حوشای اَرْكی از مشورت اَخیتُوفَل بهتر است.» زیرا خداوند مقدر فرموده بود كه مشورت نیكوی اَخیتُوفَل را باطل گرداند تا آنكه خداوند بدی را بر اَبْشالوم برساند. | .14 |
و حوشای به صادوق و ابیاتار كَهَنَه گفت: «اَخیتُوفَل به اَبْشالوم و مشایخ اسرائیل چنین وچنان مشورت داده، و من چنین و چنان مشورت دادهام. | .15 |
پس حال به زودی بفرستید و داود را اطلاع داده، گویید: امشب در كنارههای بیابان توقف منما بلكه به هر طوری كه توانی عبور كن، مبادا پادشاه و همۀ كسانی كه همراه وی میباشند، بلعیده شوند.» | .16 |
و یوناتان و اَخیمَعَص نزد عَین رُوجَل توقف مینمودند و كنیزی رفته، برای ایشان خبر میآورد. و ایشان رفته، به داود پادشاه خبر میرسانیدند، زیرا نمیتوانستند به شهر داخل شوند كه مبادا خویشتن را ظاهر سازند. | .17 |
اما غلامی ایشان را دیده، به اَبْشالوم خبر داد. و هر دو ایشان به زودی رفته، به خانۀ شخصی در بَحُوریم داخل شدند و در حیاط او چاهی بود كه در آن فرود شدند. | .18 |
و زن، سرپوش چاه را گرفته، بر دهنهاش گسترانید و بلغور بر آن ریخت. پس چیزی معلوم نشد. | .19 |
و خادمان اَبْشالوم نزد آن زن به خانه درآمده، گفتند: «اَخیمَعَص و یوناتان كجایند؟» زن به ایشان گفت: «از نهر آب عبور كردند.» پس چون جستجو كرده، نیافتند، به اورشلیم برگشتند. | .20 |
و بعد از رفتن آنها، ایشان از چاه برآمدند و رفته، داود پادشاه را خبر دادند و به داود گفتند: «برخیزید و به زودی از آب عبور كنید، زیرا كه اَخیتُوفَل دربارۀ شما چنین مشورت داده است.» | .21 |
پس داود و تمامی قومی كه همراهش بودند، برخاستند و از اُرْدُن عبور كردند و تا طلوع فجر یكی باقی نماند كه از اُرْدُن عبور نكرده باشد. | .22 |
اما چون اَخیتُوفَل دید كه مشورت او بجا آورده نشد، الاغ خود را بیاراست و برخاسته، به شهر خود به خانهاش رفت و برای خانۀ خود تدارك دیده، خویشتن را خفه كرد و مرد و او را درقبر پدرش دفن كردند. | .23 |
اما داود به مَحْنایم آمد و اَبْشالوم از اُرْدُن گذشت و تمامی مردان اسرائیل همراهش بودند. | .24 |
و اَبْشالوم، عَماسا را به جای یوآب به سرداری لشكر نصب كرد. و عَماسا پسر شخصی مسمّی به یترای اسرائیلی بود كه نزد اَبِیجایل، دختر ناحاش، خواهر صَرُویه، مادر یوآب درآمده بود. | .25 |
پس اسرائیل و اَبْشالوم در زمین جِلْعاد اردو زدند. | .26 |
و واقع شد كه چون داود به مَحْنایم رسید، شُوبی ابن ناحاش از رَبَّتِ بنیعَمّون و ماكیر بن عَمِّیئیل از لُودَبار و بَرْزِلاّئی جِلْعادی از رُوجَلیم، | .27 |
بسترها و كاسهها و ظروف سفالین و گندم و جو و آرد و خوشههای برشته و باقلا و عدس و نخود برشته، | .28 |
و عَسَل و كَره و گوسفندان و پنیر گاو برای خوراك داود و قومی كه همراهش بودند آوردند، زیرا گفتند كه قوم در بیابان گرسنه و خسته و تشنه میباشند. | .29 |
← 2Samuel 17/24 → |