← 2Kings 3/25 → |
و یهُورام بن اَخاب در سال هجدهمیهُوشافاط، پادشاه یهودا در سامره بر اسرائیل آغاز سلطنت نمود و دوازده سال پادشاهی كرد. | .1 |
و آنچه در نظر خداوند ناپسند بود به عمل میآورد، اما نه مثل پدر و مادرش زیرا كه تمثال بَعْل را كه پدرش ساخته بود، دور كرد. | .2 |
لیكن به گناهان یرُبْعام بن نَباط كه اسرائیل را مرتكب گناه ساخته بود، چسبیده، از آن دوری نورزید. | .3 |
و مِیشَعْ، پادشاه موآب، صاحب مواشی بود و به پادشاه اسرائیل صدهزار بره و صدهزار قوچ با پشم آنها ادا مینمود. | .4 |
و بعد از وفات اَخاب، پادشاه موآب بر پادشاه اسرائیل عاصی شد. | .5 |
و در آن وقت یهُورام پادشاه از سامره بیرون شده، تمامی اسرائیل را سان دید. | .6 |
و رفت و نزد یهُوشافاط، پادشاه یهودا فرستاده، گفت: «پادشاه موآب بر من عاصی شده است. آیا همراه من برای مقاتله با موآب خواهی آمد؟» او گفت: «خواهم آمد، من چون تو هستم و قوم من چون قوم تو و اسبان من چون اسبان تو.» | .7 |
او گفت: «به كدام راه برویم؟» گفت: «به راه بیابان اَدوم.» | .8 |
پس پادشاه اسرائیل و پادشاه یهودا و پادشاه اَدوم روانه شده، سفر هفت روزه دور زدند و به جهت لشكر و چارپایانی كه همراه ایشان بود، آب نبود. | .9 |
و پادشاه اسرائیل گفت: «افسوس كه خداوند این سه پادشاه را خوانده است تا ایشان را به دست موآب تسلیم كند.» | .10 |
و یهُوشافاط گفت: «آیا نبی خداوند در اینجا نیست تا به واسطۀ او از خداوند مسألت نماییم؟» و یكی از خادمان پادشـاه اسرائیـل در جـواب گفت: «اَلِیشَع بن شافاط كه آب بر دستهای ایلیا میریخت، اینجاست.» | .11 |
و یهُوشافاط گفت: «كـلام خداوند با اوسـت.» پس پادشـاه اسرائیـل و یهُوشافـاط و پادشـاه اَدوم نـزد وی فـرود آمدنـد. | .12 |
و اَلِیشَع به پادشاه اسرائیل گفت: «مرا با تو چه كار است؟ نزد انبیای پدرت و انبیای مادرت برو.» اما پادشاه اسرائیل وی را گفت: «نی، زیرا خداوند این سه پادشاه را خوانده است تا ایشان را به دست موآب تسلیم نماید.» | .13 |
اَلِیشَع گفت: «به حیات یهُوَه صبایوت كه به حضور وی ایستادهام قسم كه اگر من احترام یهُوشافاط، پادشاه یهُودا را نگاه نمیداشتم، به سوی تو نظر نمیكردم و تو را نمیدیدم. | .14 |
اما الا´ن برای من مطربی بیاورید.» و واقع شد كه چون مطرب ساز زد، دست خداوند بر وی آمد. | .15 |
و او گفت: « خداوند چنین میگوید: این وادی را پر از خندقها بساز. | .16 |
زیرا خداوند چنین میگوید: باد نخواهید دید و باران نخواهید دید، اما این وادی از آب پر خواهد شد تا شما و مواشی شما و بهایم شما بنوشید. | .17 |
و این در نظر خداوند قلیل است، بلكه موآب را نیز به دست شما تسلیم خواهد كرد. | .18 |
و تمامی شهرهای حصاردار و همۀ شهرهای بهترین رامنهدم خواهید ساخت و همۀ درختان نیكو را قطع خواهید نمود و جمیع چشمههای آب را خواهید بست و هر قطعه زمین نیكو را با سنگها خراب خواهید كرد.» | .19 |
و بامدادان در وقت گذرانیدن هدیه، اینك آب از راه اَدوم آمد و آن زمین را از آب پر ساخت. | .20 |
و چون تمامی موآبیان شنیده بودند كه پادشاهان برای مقاتلۀ ایشان برمیآیند، هر كه به اَسلاح جنگ مسلّح میشد و هركه بالاتر از آن بود، جمع شدند و به سرحدّ خود اقامت كردند. | .21 |
پس بامدادان چون برخاستند و آفتاب بر آن آب تابید، موآبیان از آن طرف، آب را مثل خون سرخ دیدند، | .22 |
و گفتند: «این خون است، پادشاهان البته مقاتله كرده، یكدیگر را كشتهاند؛ پس حال ای موآبیان به غنیمت بشتابید.» | .23 |
اما چون به لشكرگاه اسرائیل رسیدند، اسرائیلیان برخاسته، موآبیان را شكست دادند كه از حضور ایشان منهزم شدند، و به زمین ایشان داخل شده، موآبیان را میكشتند. | .24 |
و شهرها را منهدم ساختند و بر هر قطعۀ زمین هركس سنگ خود را انداخته، آن را پر كردند و تمام چشمههای آب را مسدود ساختند، و تمامی درختان خوب را قطع نمودند. لكن سنگهای قیرحارَسَت را در آن واگذاشتند و فلاخناندازان آن را احاطه كرده، زدند. | .25 |
و چون پادشاه موآب دید كه جنگ بر او سخت شد، هفتصد نفر شمشیرزن گرفت كه تا نزد پادشاه اَدوم را بشكافند، اما نتوانستند. | .26 |
پس پسر نخستزادۀ خود را كه به جایش میبایست سلطنت نماید، گرفته، او را بر حصار به جهت قربانی سوختنی گذرانید. و غیظ عظیمی بر اسرائیل پدید آمد. پس از نزد وی روانه شده، به زمین خود مراجعت كردند. | .27 |
← 2Kings 3/25 → |