← 2Chronicles 20/36 → |
و بعد از این، بنیموآب و بنیعَمُّون و با ایشان بعضی از عَمّونیان، برای مقاتله با یهُوشافاط آمدند. | .1 |
و بعضی آمده، یهُوشافاط را خبر دادند و گفتند: «گروه عظیمی از آن طرف دریا از ارام به ضد تو میآیند؛ و اینك ایشان در حَصُّون تامار كه همان عَین جَدِی باشد، هستند.» | .2 |
پس یهُوشافاط بترسید و در طلب خداوند جزم نمود و در تمامی یهودا به روزه اعلان كرد. | .3 |
و یهودا جمع شدند تا از خداوند مسألت نمایند و از تمامی شهرهای یهودا آمدند تا خداوند را طلب نمایند. | .4 |
و یهُوشافاط در میان جماعت یهودا و اورشلیم، در خانۀ خداوند ، پیش روی صحن جدید بایستاد، | .5 |
و گفت: «ای یهُوَه، خدای پدران ما، آیا تو در آسمان خدا نیستی و آیا تو بر جمیع ممالكِ امّتها سلطنت نمینمایی؟ و در دست توقوت و جبروت است و كسی نیست كه با تو مقاومت تواند نمود. | .6 |
آیا تو خدای ما نیستی كه سكنه این زمین را از حضور قوم خود اسرائیل اخراج نموده، آن را به ذریت دوست خویش ابراهیم تا ابدالا´باد دادهای؟ | .7 |
و ایشان در آن ساكن شده، مَقْدَسی برای اسم تو در آن بنا نموده، گفتند: | .8 |
حینی كه بلا یا شمشیر یا قصاص یا وبا یا قحطی بر ما عارض شود و ما پیش روی این خانه و پیش روی تو (زیرا كه اسم تو در این خانه مقیم است) بایستیم، و در وقت تنگی خود نزد تو استغاثه نماییم، آنگاه اجابت فرموده، نجات بده. | .9 |
و الا´ن اینك بنیعَمُّون و موآب و اهل كوه سَعِیر، كه اسرائیل را وقتی كه از مصر بیرون آمدند اجازت ندادی كه به آنها داخل شوند، بلكه از ایشان اجتناب نمودند و ایشان را هلاك نساختند، | .10 |
اینك ایشان مكافات آن را به ما میرسانند، به اینكه میآیند تا ما را از ملك تو كه آن را به تصرف ما دادهای، اخراج نمایند. | .11 |
ای خدای ما آیا تو بر ایشان حكم نخواهی كرد؟ زیرا كه ما را به مقابل این گروه عظیمی كه بر ما میآیند، هیچ قوتی نیست و ما نمیدانیم چه بكنیم. اما چشمان ما به سوی تو است.» | .12 |
و تمامی یهودا با اطفال و زنان و پسران خود به حضور خداوند ایستاده بودند. | .13 |
آنگاه روح خداوند بر یحَزْئیل بنزكریا ابن بنایا ابن یعِیئِیل بن مَتَّنْیای لاوی كه از بنیآساف بود، در میان جماعت نازل شد. | .14 |
و او گفت: «ای تمامی یهودا و ساكنان اورشلیم! و ای یهُوشافاط پادشاه گوش گیرید! خداوند به شما چنین میگوید: از این گروه عظیم ترسان و هراسان مباشید زیرا كهجنگ از آن شما نیست بلكه از آن خداست. | .15 |
فردا به نزد ایشان فرود آیید. اینك ایشان به فراز صِیص برخواهند آمد و ایشان را در انتهای وادی در برابر بیابانِ یروئیل خواهید یافت. | .16 |
در این وقت بر شما نخواهد بود كه جنگ نمایید. بایستید و نجات خداوند را كه با شما خواهد بود مشاهده نمایید. ای یهودا و اورشلیم ترسان و هراسان مباشید و فردا به مقابل ایشان بیرون روید و خداوند همراه شما خواهد بود.» | .17 |
پس یهُوشافاط رو به زمین افتاد و تمامی یهودا و ساكنان اورشلیم به حضور خداوند افتادند و خداوند را سجده نمودند. | .18 |
و لاویان از بنیقَهاتیان و از بنیقورَحیان برخاسته، یهُوَه خدای اسرائیل را به آواز بسیار بلند تسبیح خواندند. | .19 |
و بامدادان برخاسته، به بیابان تَقُوع بیرون رفتند و چون بیرون میرفتند، یهُوشافاط بایستاد و گفت: «مرا بشنوید ای یهودا و سكنۀ اورشلیم! بر یهُوَه خدای خود ایمان آورید و استوار خواهید شد، و به انبیای او ایمان آورید كه كامیاب خواهید شد.» | .20 |
و بعد از مشورت كردن با قوم، بعضی را معین كرد تا پیش روی مُسَلّحان رفته، برای خداوند بسرایند و زینت قدوسیت را تسبیح خوانند و گویند: « خداوند را حمد گویید زیرا كه رحمت او تا ابدالا´باد است.» | .21 |
و چون ایشان به سراییدن و حمد گفتن شروع نمودند، خداوند به ضد بنیعَمُّون و موآب و سكنه جبل سَعِیر كه بر یهودا هجوم آورده بودند، كمین گذاشت و ایشان مُنْكَسِر شدند. | .22 |
زیرا كه بنیعَمُّون و موآب بر سكنه جبل سَعِیر برخاسته،یشان را نابود و هلاك ساختند، و چون از ساكنان سَعِیر فارغ شدند، یكدیگر را به كار هلاكت امداد كردند. | .23 |
و چون یهودا به دیدهبانگاه بیابان رسیدند و به سوی آن گروه نظر انداختند، اینك لاشهها بر زمین افتاده، و احدی رهایی نیافته بود. | .24 |
و یهُوشافاط با قوم خود به جهت گرفتن غنیمت ایشان آمدند و در میان آنها اموال و رخوت و چیزهای گرانبها بسیار یافتند، و برای خود آنقدر گرفتند كه نتوانستند ببرند، و غنیمت اینقدر زیاد بود كه سه روز مشغول غارت میبودند. | .25 |
و در روز چهارم در وادی بَرَكَۀ جمع شدند زیرا كه در آنجا خداوند را متبارك خواندند، و از این جهت آن مكان را تا امروز وادی بَرَكَۀ مینامند. | .26 |
پس جمیع مردان یهودا و اورشلیم و یهُوشافاط مقدم ایشان با شادمانی برگشته، به اورشلیم مراجعت كردند زیرا خداوند ایشان را بر دشمنانشان شادمان ساخته بود. | .27 |
و با بربطها و عودها و كَرِنّاها به اورشلیم به خانۀ خداوند آمدند. | .28 |
و ترس خدا بر جمیع ممالك كشورها مستولی شد چونكه شنیدند كه خداوند با دشمنان اسرائیل جنگ كرده است. | .29 |
و مملكت یهُوشافاط آرام شد، زیرا خدایش او را از هر طرف رفاهیت بخشید. | .30 |
پس یهُوشافاط بر یهودا سلطنت نمود و سی و پنج ساله بود كه پادشاه شد و بیست و پنج سال در اورشلیم سلطنت كرد و اسم مادرش عَزُوْبَه دختر شِلْحِی بود. | .31 |
و موافق رفتار پدرش آسا سلوك نموده، از آن انحراف نورزید و آنچه در نظر خداوند راست بود بجا میآورد. | .32 |
لیكنمكانهای بلند برداشته نشد و قوم هنوز دلهای خود را به سوی خدای پدران خویش مصمم نساخته بودند. | .33 |
و بقیۀ وقایع یهُوشافاط از اول تا آخر در اخبار ییهُو ابن حنانی كه در تواریخ پادشاهان اسرائیل مندرج میباشد، مكتوب است. | .34 |
و بعد از این، یهُوشافاط پادشاه یهُودا با اَخَزْیا پادشاه اسرائیل كه شریرانه رفتار مینمود، طرح آمیزش انداخت. | .35 |
و در ساختن كشتیها برای رفتن به ترشیش با وی مشاركت نمود و كشتیها را در عَصْیون جابَر ساختند. | .36 |
آنگاه اَلِعازَر بن دوُداواهُوی مَریشاتی به ضد یهُوشافاط نبوت كرده، گفت: «چونكه تو با اَخَزْیا متحد شدی، خداوند كارهای تو را تباه ساخته است.» پس آن كشتیها شكسته شدند و نتوانستند به ترشیش بروند. | .37 |
← 2Chronicles 20/36 → |