← 1Samuel 5/31 → |
و فلسطینیان تابوت خدا را گرفته، آن را از اَبَنْعَزَر به اَشْدُود آوردند. | .1 |
و فلسطینیان تابوت خدا را گرفته، آن را به خانۀ داجون درآورده، نزدیك داجون گذاشتند. | .2 |
و بامدادان چون اَشْدُودیان برخاستند، اینك داجون به حضور تابوت خداوند رو به زمین افتاده بود. و داجون را برداشته، باز در جایش برپا داشتند. | .3 |
و در فردای آن روز چون صبح برخاستند، اینك داجون به حضور تابوت خداوند رو به زمین افتاده، و سر داجون و دو دستش بر آستانه قطع شده، و تنِ داجون فقط از او باقی مانده بود. | .4 |
از این جهت كاهنان داجون و هر كه داخل خانۀ داجون میشود، تا امروز بر آستانۀ داجون دراَشْدُود پا نمی گذارد. | .5 |
و دست خداوند بر اهل اَشْدُود سنگین شده، ایشان را تباه ساخت و ایشان را، هم اَشْدُود و هم نواحی آن را به خراجها مبتلا ساخت. | .6 |
و چون مردان اَشْدُود دیدند كه چنین است گفتند: «تابوت خدای اسرائیل با ما نخواهد ماند، زیرا كه دست او بر ما و بر خدای ما، داجون سنگین است.» | .7 |
پس فرستاده، جمیع سروران فلسطینیان را نزد خود جمع كرده، گفتند: «با تابوت خدای اسرائیل چه كنیم؟» گفتند: «تابوت خدای اسرائیل به جَتّ منتقل شود.» پس تابوت خدای اسرائیل را به آنجا بردند. | .8 |
و واقع شد بعد از نقل كردن آن كه دست خداوند بر آن شهر به اضطراب بسیار عظیمی دراز شده، مردمان شهر را از خرد و بزرگ مبتلا ساخته، خُراجها بر ایشان مُنْتَفَخْ شد. | .9 |
پس تابوت خدا را به عَقْرُون بردند و به مجرد ورود تابوت خدا به عَقْرُون، اهل عَقْرُون فریاد كرده، گفتند: «تابوت خدای اسرائیل را نزد ما آوردند تا ما را و قوم ما را بكشند.» | .10 |
پس فرستاده، جمیع سروران فلسطینیان را جمع كرده، گفتند: «تابوت خدای اسرائیل را روانه كنید تا به جای خود برگردد و ما را و قوم ما را نكشد»، زیرا كه در تمام شهر هنگامۀ مهلك بود، و دست خدا در آنجا بسیار سنگین شده بود. | .11 |
و آنانی كه نمردند، به خُراجها مبتلا شدند. و فریاد شهر تا به آسمان بالا رفت. | .12 |
← 1Samuel 5/31 → |