← 1Samuel 28/31 → |
و واقع شد در آن ایام كه فلسطینیان لشكرهای خود را برای جنگ فراهم آوردند تا با اسرائیل مقاتله نمایند، و اخیش به داود گفت: «یقیناً بدان كه تو و كسانت همراه من به اردو بیرون خواهید آمد.» | .1 |
داود به اخیش گفت: «به تحقیق خواهی دانست كه بندۀ تو چه خواهد كرد.» اخیش به داود گفت: «از این جهت تو را همیشه اوقات نگاهبان سرم خواهم ساخت.» | .2 |
و سموئیل وفات نموده بود، و جمیع اسرائیل به جهت او نوحه گری نموده، او را در شهرش رامه دفن كرده بودند، و شاؤل تمامی اصحاب اجنّه و فالگیران را از زمین بیرون كرده بود. | .3 |
و فلسطینیان جمع شده، آمدند و در شُونیم اردو زدند؛ و شاؤل تمامی اسرائیل را جمع كرده، در جِلْبُوع اردو زدند. | .4 |
و چون شاؤل لشكر فلسطینیان را دید، بترسید و دلش بسیار مضطرب شد. | .5 |
و شاؤل از خداوند سؤال نمود و خداوند او را جواب نداد، نه به خوابها و نه به اوریم و نه به انبیا. | .6 |
و شاؤل به خادمان خود گفت: «زنی را كه صاحب اجنه باشد، برای من بطلبید تا نزد او رفته، از او مسألت نمایم.» خادمانش وی را گفتند: «اینك زنی صاحب اجنّه در عَین دور میباشد.» | .7 |
و شاؤل صورت خویش را تبدیل نموده، لباس دیگر پوشید و دو نفر همراه خود برداشته، رفت و شبانگاه نزد آن زن آمده، گفت: «تمنّا اینكه به واسطۀ جنّ برای من فالگیری نمایی و كسی را كه به تو بگویم از برایم برآوری.» | .8 |
آن زن وی را گفت: «اینك آنچه شاؤل كرده است میدانی كه چگونه اصحاب اجنّه و فالگیران را از زمین منقطع نموده است. پس تو چرا برای جانم دام می گذاری تا مرا به قتل رسانی؟» | .9 |
و شاؤل برای وی به یهُوَه قسم خورده، گفت: «به حیات یهُوَه قسم كه از این امر به تو هیچ بدی نخواهد رسید.» | .10 |
آن زن گفت: «از برایت كه را برآورم؟» او گفت: «سموئیل را برای من برآور.» | .11 |
و چون آن زن سموئیل را دید به آواز بلند صدا زد و زن، شاؤل را خطاب كرده، گفت: «برای چه مرا فریب دادی، زیرا تو شاؤل هستی؟» | .12 |
پادشاه وی را گفت: «مترس! چه دیدی؟» آن زن در جواب شاؤل گفت: «خدایی را می بینم كه از زمین بر می آید.» | .13 |
او وی را گفت: «صورت او چگونه است؟» زن گفت: «مردی پیر بر می آید و به ردایی ملبّس است.» پس شاؤل دانست كه سموئیل است و رو به زمین خم شده، تعظیم كرد. | .14 |
و سموئیل به شاؤل گفت: «چرا مرا برآورده، مضطرب ساختی؟» شاؤل گفت: «در شدت تنگی هستم چونكه فلسطینیان با من جنگ می نمایند و خدا از من دور شده، مرا نه به واسطۀ انبیا و نه به خوابها دیگر جواب میدهد. لهذا تو را خواندم تا مرا اعلام نمایی كه چه باید بكنم.» | .15 |
سموئیل گفت: «پس چرا از من سؤال مینمایی؟ و حال آنكه خداوند از تو دور شده، دشمنت گردیده است. | .16 |
و خداوند به نحوی كه به زبان من گفته بود، برای خود عمل نموده است، زیرا خداوند سلطنت را از دست تو دریده، آن را به همسایه ات داود داده است. | .17 |
چونكه آواز خداوند را نشنیدی و شدت غضب او را بر عَمالیق به عمل نیاوردی، بنابراین خداوند امروز این عمل را به تو نموده است. | .18 |
و خداوند اسرائیل را نیز با تو به دست فلسطینیان خواهد داد، و تو و پسرانت فردا نزد من خواهید بود، وخداوند اردوی اسرائیل را نیز به دست فلسطینیان خواهد داد.» | .19 |
و شاؤل فوراً به تمامی قامتش بر زمین افتاد، و از سخنان سموئیل بسیار بترسید. و چونكه تمامی روز و تمامی شب نان نخورده بود، هیچ قوت نداشت. | .20 |
و چون آن زن نزد شاؤل آمده، دید كه بسیار پریشان حال است، وی را گفت: «اینك كنیزت آواز تو را شنید و جانم را به دست خود گذاشتم و سخنانی را كه به من گفتی اطاعت نمودم. | .21 |
پس حال تمنا اینكه تو نیز آواز كنیز خود را بشنوی تا لقمه ای نان به حضورت بگذارم و بخوری تا قوت یافته، به راه خود بروی.» | .22 |
اما او انكار نموده، گفت: «نمی خورم.» لیكن چون خادمانش و آن زن نیز اصرار نمودند، آواز ایشان را بشنید و از زمین برخاسته، بر بستر نشست. | .23 |
و آن زن گوساله ای پرواری در خانه داشت. پس تعجیل نموده، آن را ذبح كرد و آرد گرفته، خمیر ساخت و قرصهای نان فطیر پخت. | .24 |
و آنها را نزد شاؤل و خادمانش گذاشت كه خوردند. پس برخاسته، در آن شب روانه شدند. | .25 |
← 1Samuel 28/31 → |