← 1Samuel 15/31 → |
و سموئیل به شاؤل گفت: « خداوند مرا فرستاد كه ترا مسح نمایم تا بر قوم او اسرائیل پادشاه شوی. پس الا´ن آواز كلام خداوند را بشنو. | .1 |
یهُوَه صبایوت چنین میگوید: آنچه عمالیق به اسرائیل كرد، بخاطر داشته ام كه چگونه هنگامی كه از مصر برمیآمد، با او در راه مقاومت كرد. | .2 |
پس الا´ن برو و عمالیق را شكست داده، جمیع مایملك ایشان را بالكل نابود ساز، و بر ایشان شفقت مفرما بلكه مرد و زن و طفل و شیرخواره و گاو و گوسفند و شتر و الاغ را بكُش.» | .3 |
پس شاؤل قوم را طلبید و از ایشان دویست هزار پیاده و ده هزار مرد از یهودا در طَلایم سان دید. | .4 |
و شاؤل به شهر عمالیق آمده، در وادی كمین گذاشت. | .5 |
و شاؤل به قینیان گفت: «بروید و برگشته، از میان عَمالَقَه دور شوید، مبادا شما را با ایشان هلاك سازم و حال آنكه شما با همۀ بنی اسرائیل هنگامی كه از مصر برآمدند، احسان نمودید.» پس قینیان از میان عَمالَقَه دور شدند. | .6 |
و شاؤل عَمالَقَه را از حَوِیلَه تا شور كه در برابر مصر است، شكست داد. | .7 |
و اَجاج پادشاه عَمالیق را زنده گرفت و تمامی خلق را به دم شمشیر، بالكل هلاك ساخت. | .8 |
و اما شاؤل و قومْ اجاج را و بهترین گوسفندان و گاوان و پرواریها و بره ها و هر چیز خوب را دریغ نموده، نخواستند آنها را هلاك سازند. لیكن هر چیز خوار و بی قیمت را بالكل نابود ساختند. | .9 |
و كلام خداوند بر سموئیل نازل شده، گفت: | .10 |
«پشیمان شدم كه شاؤل را پادشاه ساختم زیرا از پیروی من برگشته، كلام مرا بجانیاورده است.» و سموئیل خشمناك شده، تمامی شب نزد خداوند فریاد برآورد. | .11 |
و بامدادان سموئیل برخاست تا شاؤل را ملاقات نماید و سموئیل را خبر داده، گفتند كه «شاؤل به كَرْمَل آمد و اینك به جهت خویشتن ستونی نصب نمود و دور زده، گذشت و در جِلْجال فرود آمده است.» | .12 |
و چون سموئیل نزد شاؤل رسید، شاؤل به او گفت: «بركت خداوند بر تو باد! من فرمان خداوند را بجا آوردم.» | .13 |
سموئیل گفت: «پس این صدای گوسفندان در گوش من و بانگ گاوان كه من میشنوم چیست؟» | .14 |
شاؤل گفت: «اینها را از عَمالَقَه آورده اند زیرا قوم بهترین گوسفندان و گاوان را دریغ داشتند تا برای یهُوَه خدایت قربانی نمایند، و بقیه را بالكل هلاك ساختیم.» | .15 |
سموئیل به شاؤل گفت: «تأمل نما تا آنچه خداوند دیشب به من گفت به تو بگویم.» او وی را گفت: «بگو.» | .16 |
و سموئیل گفت: «هنگامی كه تو در نظر خود كوچك بودی، آیا رئیس اسباط اسرائیل نشدی و آیا خداوند تو را مسح نكرد تا بر اسرائیل پادشاه شوی؟ | .17 |
و خداوند تو را به راهی فرستاده، گفت: این عَمالَقَه گناهكار را بالكل هلاك ساز و با ایشان جنگ كن تا نابود شوند. | .18 |
پس چرا قول خداوند را نشنیدی بلكه بر غنیمت هجوم آورده، آنچه را كه در نظر خداوند بد است عمل نمودی؟» | .19 |
شاؤل به سموئیل گفت: «قول خداوند را استماع نمودم و به راهی كه خداوند مرا فرستاد، رفتم و اَجاج، پادشاه عَمالَقَه را آوردم و عَمالَقَه را بالكل هلاك ساختم. | .20 |
اما قوم از غنیمت، گوسفندان و گاوان، یعنی بهترین آنچه حرام شده بود، گرفتند تا برای یهُوَه خدایت در جِلْجال قربانی بگذرانند.» | .21 |
سموئیل گفت: «آیا خداوند به قربانیهای سوختنی و ذبایح خوشنود است یا به اطاعت فرمان خداوند ؟ اینك اطاعت از قربانیها و گوش گرفتن از پیه قوچها نیكوتر است. | .22 |
زیرا كه تمرّد مثل گناه جادوگری است و گردنكشی مثل بت پرستی و ترافیم است. چونكه كلام خداوند را ترك كردی، او نیز تو را از سلطنت رد نمود.» | .23 |
و شاؤل به سموئیل گفت: «گناه كردم زیرا از فرمان خداوند و سخن تو تجاوز نمودم چونكه از قوم ترسیده، قول ایشان را شنیدم. | .24 |
پس حال تمنا اینكه گناه مرا عفو نمایی و با من برگردی تا خداوند را عبادت نمایم.» | .25 |
سموئیل به شاؤل گفت: «با تو برنمی گردم. چونكه كلام خداوند را ترك نموده ای، خداوند نیز تو را از پادشاه بودن بر اسرائیل رد نموده است.» | .26 |
و چون سموئیل برگشت تا روانه شود، او دامـن جامۀ او را بگرفت كه پاره شد. | .27 |
و سموئیل وی را گفت: «امروز خداوند سلطنت اسرائیل را از تو پاره كرده، آن را به همسایه ات كه از تو بهتر است، داده است. | .28 |
و نیز جلال اسرائیل دروغ نمی گوید، و تغییر به ارادۀ خود نمی دهد زیرا او انسان نیست كه به ارادۀ خود تغییر دهد.» | .29 |
گفت: «گناه كرده ام، حال تمنا اینكه مرا به حضور مشایخ قومم و به حضور اسرائیل محترم داری و همراه من برگردی تا یهُوَه خدایت را عبادت نمایم.» | .30 |
پس سموئیل در عقب شاؤل برگشت، و شاؤل خداوند را عبادت نمود. | .31 |
و سموئیل گفت: «اجاج پادشاه عمالیق را نزد من بیاورید.» و اجاج به خرمی نزد او آمد و اَجاج گفت: «به درستی كه تلخی موت گذشته است.» | .32 |
و سموئیل گفت: «چنانكه شمشیر تو زنان را بی اولاد كرده است، همچنین مادر تو از میان زنان، بی اولاد خواهد شد.» و سموئیل اجاج را به حضور خداوند در جِلْجال پاره پاره كرد. | .33 |
و سموئیل به رامَه رفت و شاؤل به خانۀ خود به جِبْعه شاؤل برآمد. | .34 |
و سموئیل برای دیدن شاؤل تا روز وفاتش دیگر نیامد. اما سموئیل برای شاؤل ماتم می گرفت، و خداوند پشیمان شده بود كه شاؤل را بر اسرائیل پادشاه ساخته بود. | .35 |
← 1Samuel 15/31 → |