← Jonah 3/4 → |
بار دیگر کلام خدا بر یونس نازل شد و به او فرمود: | .1 |
«به شهر بزرگ نینوا برو و پیامی را که به تو می دهم به مردم آنجا اعلام کن.» | .2 |
یونس اطاعت کرد و به نینوا رفت. نینوا شهر بسیار بزرگی بود که به اندازۀ سه روز پیاده رفتن مسافت داشت. | .3 |
یونس وارد شهر شد و پس از یک روز راه پیمائی اعلام کرد که بعد از چهل روز شهر نینوا ویران می شود. | .4 |
مردم نینوا به خدا ایمان آوردند. همه روزه گرفتند و خورد و بزرگ، به علامت توبه، نمد پوشیدند. | .5 |
وقتی پادشاه نینوا پیام را شنید، از تخت خود پائین شد قبای خود را از تن بیرون کرد و نمد پوشید و بر خاکستر نشست. | .6 |
سپس از طرف پادشاه و بزرگان فرمانی صادر شد و در همه جا اعلام کردند که هیچ کسی بشمول حیوانات و گاو و گوسفند نباید چیزی بخورد یا بنوشد. | .7 |
انسان و حیوان باید همگی نمد به تن داشته باشند، هر کس از صمیم دل بحضور خدا زاری و دعا کند، در راه بد قدم برندارد، از ظلم دست بکشد و توبه کند. | .8 |
کسی چه می داند؛ شاید خدا تصمیم خود را تغییر بدهد و خشمش فرو نشیند و ما را هلاک نسازد. | .9 |
چون خدا اعمال آن ها را مشاهده کرد و دید که آن ها از کردار زشت خود دست کشیده توبه کرده اند، بر آن ها ترحم کرده و بلائی را که بنا بود بر سر شان بیاورد، دور کرد. | .10 |
← Jonah 3/4 → |