Job 31/42   

با چشمان خود عهد کرده ام که به هیچ دختری با نظر شهوت نگاه نکنم. .1
چون می دانم که خدای قادر مطلق عامل این کار را چه جزا می دهد. .2
او بر سر مردم شریر و بدکار از آسمان بلا و مصیبت را نازل می کند. .3
او هر کاری که می کنم و هر قدمی که بر می دارم، می بیند. .4
من هرگز به راه غلط نرفته ام و کسی را فریب نداده ام. .5
می خواهم خدا خودش مرا با ترازوی عدالت بسنجد تا بیگناهی من ثابت شود. .6
اگر از راه راست انحراف کرده باشم، یا دلم دنبال آنچه که چشمم خواسته است، رفته باشد و یا دستم به گناه آلوده شده باشد، .7
آنوقت چیزی را که کاشته ام دیگران بخورند و همه محصولات من از ریشه کنده شوند. .8
اگر دلم فریفتۀ زن مرد دیگر شده باشد یا من به دروازۀ زن همسایه کمین کرده باشم، .9
پس زن من هم کنیز مرد دیگر و با او همبستر شود، .10
زیرا این کار جنایت است و عامل آن سزاوار مجازات می باشد .11
و مثل آتش سوزان جهنم می تواند همه چیز مرا از بین ببرد و محصول مرا ریشه کن سازد. .12
اگر شکایت کنیز و غلام خود را علیه خود نشنیده و با آن ها از روی انصاف رفتار نکرده باشم، .13
چطور می توانم با خدا روبرو شوم و وقتیکه از من بازخواست کند، چه جوابی می توانم به او بدهم. .14
زیرا همان خدائی که مرا آفریده، کنیز و غلام مرا هم خلق کرده است. .15
از کمک به مردم نادار و مسکین دریغ نکرده ام، بیوه زنی را در حال بیچارگی نگذاشته ام، .16
نان خود را به تنهائی نخورده ام و همیشه با یتیمان گرسنه قسمت کرده .17
و در سراسر عمر خود برای آن ها مثل پدر غمخوار و از کودکی راهنمای بیوه زنان بوده ام. .18
اگر می دیدم که کسی لباس ندارد و از سرما در خطر است و یا شخص مسکینی برهنه بسر می برد، .19
از پشم گوسفندانم لباس مهیا می کردم و به او می دادم تا از سردی هوا در امان بوده از صمیم دل برای من دعا کند و من برکت ببینم. .20
اگر بخاطر اینکه در محکمه طرفدار دارم، حق یتیمی را پایمال کرده باشم، .21
بازوی من از شانه قطع شود و دستم بشکند. .22
چون من از مجازات و عظمت خدا می ترسیدم، هرگز جرأت نمی کردم که به چنین کاری دست بزنم. .23
به طلا و نقره اعتماد و اتکاء نداشته ام .24
و مال ثروت زیاد مایۀ خوشی من نبوده است. .25
به آفتاب تابان و مهتاب درخشان دل نبسته ام. .26
آن ها را نپرستیده و از دور نبوسیده ام. .27
زیرا این کار هم یک عمل زشت است و اگر آن کار را می کردم، مستوجب مجازات می بودم، چون از خدای قادر مطلق منکر می شدم. .28
هرگز از مصیبت دشمنان خوشی نکرده ام و از بلائی که بر سر شان آمده است، خوشحال نبوده ام. .29
زبان خود را از گناه بازداشته و برای آن ها دعای بد نکرده ام. .30
آنهائی که برای من کار می کنند هرگز گرسنه نبوده اند. .31
هیچ بیگانه ای را نگذاشته ام که شب در سر سرک بخوابد و دروازۀ خانۀ من همیشه به روی مسافران باز بوده است. .32
هیچگاهی مانند دیگران نکوشیده ام که گناهان خود را پنهان کنم .33
و از ترس سرزنشِ مردم خاموش در خانه مانده و بیرون نروم. .34
آیا کسی هست که به سخنان من گوش بدهد؟ من قسم می خورم که حقیقت را می گویم. بگذارید که خدای قادر مطلق جواب مرا بگوید و اتهاماتی را که دشمنانم علیه من وارد کرده اند نشان بدهد. .35
من آن را بدوش خود می گیرم و تاج سر خود می سازم. .36
او را از همه کارهائی که کرده ام، آگاه می کنم و با سرفرازی در پیشگاه او حضور می یابم. .37
اگر زمینی را که در آن کشت می کنم، از مالک اصلی اش بزور گرفته باشم، .38
و از محصول آن بدون قیمت خورده و باعث قتل مالک آن شده باشم، .39
در آن زمین بعوض گندم خار و بجای جَو علف هرزه بروید.» پایان کلام ایوب. .40

  Job 31/42