← Job 16/42 → |
ایوب جواب داد: | .1 |
«من این سخنان را بسیار شنیده ام. تسلی شما مرا زیادتر عذاب می کند. | .2 |
تا به کی به این حرفهای بیهودۀ تان ادامه می دهید؟ آیا شما باید همیشه حرف آخر را بزنید؟ | .3 |
اگر من بجای شما می بودم، من هم می توانستم همین حرفها را بزنم و بعنوان اعتراض سر خود را تکان می دادم. | .4 |
شما را نصیحت می کردم و با سخنان گرم شما را تسلی می دادم. | .5 |
هر چیزیکه بگویم از درد و رنج من کاسته نمی شود و اگر خاموش هم باشم دردم را دوا نمی کند. | .6 |
زیرا تو ای خدا، تو مرا از زندگی خسته ساختی و خانواده ام را از بین بردی. | .7 |
تو عرصه را بر من تنگ کردی و دشمن من شدی. آنقدر لاغر شده ام که از بدن من فقط پوست و استخوان باقی مانده است و مردم این را دلیل گناهان من می دانند. | .8 |
با خشم خود گوشت بدنم را پاره کرده است، به نظر نفرت به من نگاه می کند و مرا دشمن خود می پندارد. | .9 |
مردم مرا مسخره می کنند و به دور من جمع شده به روی من سیلی می زنند. | .10 |
خدا مرا به دست مردم ظالم و شریر سپرده است. | .11 |
من زندگی آرام و آسوده ای داشتم، اما خدا از گلوی من گرفت و تکه تکه ام کرد. حالا مرا هدف خود قرار داده است | .12 |
و تیرهای خود را از هر سو به سوی من حواله می کند، مرا مجروح می سازد و رحمی نشان نمی دهد. | .13 |
او مانند یک جنگجو حمله می کند و پیهم به من زخم می زند. | .14 |
لباس ماتم پوشیده و در خاکِ خواری نشسته ام. | .15 |
از بس که گریه کرده ام چشمانم سرخ شده و دیدگانم را تاریکی فرا گرفته است. | .16 |
اما من شخص شریری نیستم و دعای من از صمیم قلب است. | .17 |
ای زمین، حق مرا تلف مکن و نگذار که فریاد من بخاطر عدالت خاموش شود. | .18 |
شاهد من در آسمان است و از من شفاعت می کند. | .19 |
دوستان من مسخره ام می کنند، اما من سیل اشک را در حضور خدا جاری می سازم | .20 |
و پیش او زاری می کنم که به عنوان یک دوست به من گوش بدهد و حرفهای مرا بشنود. | .21 |
زیرا به زودی می میرم و به جائی می روم که امید بازگشت از آن نیست. | .22 |
← Job 16/42 → |