Jeremiah 43/52   

بعد از آنکه ارمیا پیام خداوند، خدای آن ها را موبمو برای مردم بیان کرد، .1
عَزَریا (پسر هوشَعیا) و یُوحانان (پسر قاریح) و دیگر اشخاص مغرور به ارمیا گفتند: «تو دروغ می گوئی. خداوند، خدایت ترا نفرستاده است که ما را از رفتن به مصر منع کنی، .2
بلکه باروک (پسر نیریا) ترا علیه ما تحریک کرده است تا ما در اینجا بمانیم و کلدانیان ما را بکشند و یا به بابل اسیر ببرند.» .3
پس یُوحانان و سرکردگان لشکر و مردم از امر خداوند اطاعت نکردند و نخواستند که در سرزمین یهودا بمانند. .4
بعد یُوحانان و همراهانش بازماندگان مردم یهودا را با دیگر کسانی که در سرزمین های مجاور رانده شده و سپس به یهودا برگشته بودند، با خود گرفته رهسپار مصر شدند. .5
در این جمله مردان، زنان، کودکان، دختران پادشاه و همه کسانی که نِبوزَرادان، قوماندان قوای بابل، به دست جَدَلیا سپرده بود، دیده می شدند. ارمیا و باروک را هم با خود بردند. .6
به این ترتیب، آن ها از امر خداوند اطاعت نکردند و به مصر رفتند و در شهر تَحفَنحیس وارد شدند. .7
آنگاه در تَحفَنحیس کلام خداوند برای ارمیا آمد و فرمود: .8
«چند سنگ بزرگ را بگیر و در زیر سنگفرش پیشروی دروازۀ قصر فرعون در تَحفَنحیس پنهان کن .9
و به مردم بگو که من، خداوند قادر مطلق، خدای اسرائیل، بندۀ خود، نبوکدنصر، پادشاه بابل را می آورم. او تخت خود را بر سنگهائی که در اینجا پنهان کرده ام قرار می دهد و سایبان شاهانۀ خود را بالای آن ها برپا می کند. .10
او سرزمین مصر را ویران می سازد و کسانی را که محکوم به مرگ اند می کشد، آنهائی را که مستوجب اسارت هستند، اسیر می برد و آن عده ای را که باید با شمشیر کشته شوند، به قتل می رساند. .11
آتشی را در بتخانۀ مصر می افروزد و بتها را می سوزاند و یا به غنیمت می برد. همانطوری که چوپان شبشها را یکه یکه از لباس خود می چیند، پادشاه بابل هم سرزمین مصر را از همه چیز هایش پاک و خالی می کند و فاتحانه به وطن خود بر می گردد. .12
ستونهای مقدس بیت شمس را می شکند و بتخانه ها را آتش می زند.» .13

  Jeremiah 43/52