← Ezekiel 28/48 → |
کلام خداوند بر من نازل شد: | .1 |
«ای انسان خاکی، به پادشاه صور بگو خداوند متعال چنین می فرماید: چون تو با غرور گفتی که خدا هستی و بر تخت خدایان در وسط بحر تکیه زده ای. هر چند تو خود را خدا فکر می کنی، اما تو خدا نیستی، بلکه محض یک انسان فانی هستی. | .2 |
تو ادعا می کنی که از دانیال داناتری و هیچ رازی از تو پوشیده نیست. | .3 |
با حکمت و فراست برای خود ثروت اندوخته و خزانه هایت را از طلا و نقره پر کرده ای. | .4 |
با داشتن مهارت و تجربه در امور تجارت به ثروت خود افزودی و زیادتر مغرور شدی. | .5 |
بنابراین خداوند متعال می فرماید: چون تو ادعا می کنی که مثل خدا دانا هستی، | .6 |
بنابران من سپاه دشمن را که در بیباکی و بیرحمی نظیر ندارد، علیه تو می فرستم تا زیبائی و شان و شوکت ترا که با حکمت به دست آورده ای از بین ببرند. | .7 |
ترا به گور می فرستند تا به فجیع ترین وضع در اعماق بحر بمیری. | .8 |
آیا در حضور آنهائی که می خواهند ترا بکشند، باز هم ادعا می کنی که خدا هستی؟ نه، وقتی به دست قاتلانت بیفتی، پیش آن ها محض یک انسان فانی هستی، نه خدا. | .9 |
تو مانند یک شخص منفور به دست بیگانگان کشته می شوی. بدان که من، خداوند متعال این را گفته ام.» | .10 |
خداوند بار دیگر به من فرمود: | .11 |
«ای انسان خاکی، برخیز و این مرثیه را برای پادشاه صور بخوان و بگو خداوند متعال می فرماید: تو نمونۀ کمال حکمت و زیبائی بودی | .12 |
و در عدن که بوستان خدا است، جا داشتی. با هرگونه جواهر نفیس، از قبیل عقیق سرخ، یاقوت زرد، الماس، فیروزه، یاقوت کبود، یشم، یاقوت سرخ و زمرد تزئین شده بودی. زیورات تو از طلا و در روز تولدت به تو داده شده بودند. | .13 |
فرشته ای بعنوان نگهبان تو گماشتم. بر کوه مقدس جایت بود و در میان سنگهای نورانی قدم می زدی. | .14 |
از روزی که بوجود آمدی، در رفتار و کردار، پاک و بی آلایش بودی، تا اینکه شروع به کارهای زشت کردی. | .15 |
مصروفیت زیاد در کار تجارت ترا بسوی ظلم و گناه کشاند، لهذا ترا مانند یک شئی نجس از کوه مقدس خود پائین انداختم و فرشتۀ نگهبان، ترا از میان سنگهای نورانی بیرون راند. | .16 |
زیبائیت ترا مغرور ساخت و حرص و طمع حکمت ترا زایل کرد و فاسد شدی. من ترا بر زمین زدم تا پادشاهان دیگر به تو با نظر عبرت بنگرند. | .17 |
با گناهان زیاد و بی عدالتی و تقلب در خرید و فروش، اماکن مقدس را بی حرمت ساختی. بنابران آتشی را از بین خودت بیرون آوردم تا ترا در برابر چشمان همگی بسوزاند و به خاکستر تبدیل کند. | .18 |
همه کسانی که ترا می شناختند، از دیدن وضع تو حیران و وحشتزده شده اند. عاقبت تو هولناک گردید و برای همیشه نابود شده ای.» | .19 |
کلام خداوند بر من نازل شد: | .20 |
«ای انسان خاکی، رویت را بطرف صیدون بگردان و علیه آن پیشگویی کن | .21 |
و بگو خداوند متعال چنین می فرماید: ای صیدون، من دشمن تو هستم. وقتی ترا به سزای اعمالت برسانم، مردم جلال و قدوسیت مرا می بینند و می دانند که من خداوند هستم. | .22 |
امراض ساری را بر تو می فرستم و خون را در جاده هایت جاری می سازم. از هر طرف مورد حمله قرار می گیری و مردمت همه کشته می شوند. آنگاه می دانید که من خداوند هستم.» | .23 |
«کشورهای همسایه که قوم اسرائیل را خوار و حقیر می شمردند، دیگر نمی توانند خار چشم آن ها باشند و به آن ها صدمه ای برسانند و همه باید بدانند که من خداوند متعال هستم.» | .24 |
خداوند متعال می فرماید: «وقتی قوم اسرائیل را از کشورهائی که در آن ها پراگنده شده اند، جمع کنم، قدوسیت خود را به اقوام جهان آشکار می سازم. آنوقت قوم من در خاک و وطن خود شان که من آنرا به بندۀ خود، یعقوب بخشیده بودم، جایگزین می شوند | .25 |
و در آنجا برای خود خانه و تاکستانها می سازند و با کمال صلح و امنیت زندگی می کنند. همسایگان شان را که با آن ها با دشمنی رفتار می کردند جزا می دهم تا بدانند که من خداوند، خدای ایشان هستم.» | .26 |
← Ezekiel 28/48 → |