← Exodus 16/40 → |
بنی اسرائیل از ایلیم کوچ کردند و در روز پانزدهم ماه دوم بعد از خروج از مصر، به صحرای سین که بین ایلیم و کوه سینا واقع است، رسیدند. | .1 |
درآنجا باز پیش موسی و هارون شکایت کردند | .2 |
و گفتند: «ای کاش خداوند ما را در سرزمین مصر می کشت. آنجا در کنار دیگهای گوشت می نشستیم و غذای شکم سیر می خوردیم. اما تو ما را به این بیابان آوردی تا از گرسنگی هلاک شویم.» | .3 |
پس خداوند به موسی فرمود: «من برای شما مثل باران از آسمان غذا می فرستم. مردم باید هر روز بروند و به اندازۀ احتیاج آن روز، از آن جمع کنند. به اینوسیله، می خواهم آن ها را امتحان کنم که آیا از احکام من پیروی می کنند یا خیر. | .4 |
در روز ششم باید دو برابر روزهای قبل غذا جمع کنند.» | .5 |
پس موسی و هارون به تمام مردم اسرائیل گفتند: «امشب به شما ثابت می شود که این خداوند بود که شما را از سرزمین مصر بیرون آورده است. | .6 |
فردا صبح حضور پُر جلال خداوند را خواهید دید. خداوند شکایات شما را که از او کرده اید، شنیده است. زیرا در واقع شما از خداوند شکایت کرده اید نه از ما. ما کیستیم که از ما گله و شکایت می کنید؟» | .7 |
بعد موسی گفت: «خداوند، شبها گوشت و صبح ها نان به هر اندازه ای که بتوانید بخورید به شما می دهد، زیرا خداوند شکایاتی را که از او کرده اید شنیده است.» | .8 |
موسی به هارون گفت: «به تمام مردم بگو بیایند و در حضور خداوند بایستند، زیرا او شکایات آن ها را شنیده است.» | .9 |
در حالیکه هارون با مردم صحبت می کرد آن ها به طرف بیابان نگاه کردند و ناگهان حضور پُر جلال خداوند را دیدند که از میان ابر ظاهر شد. | .10 |
خداوند به موسی فرمود: | .11 |
«من شکایات بنی اسرائیل را شنیدم. به آن ها بگو که هر شب گوشت و هر صبح نان به هر اندازه ای که بخواهند، خواهند داشت. تا بدانند که من خداوند، خدای شان می باشم.» | .12 |
هنگام غروب خیل بزرگ بودنه آمد و سرتاسر خیمه گاه اسرائیل را پوشاند و هنگام صبح شبنم گرداگرد خیمه گاه را فراگرفت. | .13 |
وقتی شبنم تبخیر کرد، دانه های کوچکی به روی زمین باقی ماند که مثل دانه های ژاله بود. | .14 |
وقتی اسرائیلی ها آن ها را دیدند نشناختند و از یکدیگر پرسیدند: «این چیست؟» موسی به آن ها گفت: «این نانی است که خداوند به شما داده است تا بخورید. | .15 |
خداوند فرمود که هر یک از شما قرار احتیاج خود یعنی یک عومر (مطابق با دو لیتر) برای هر نفر از اعضای خانواده اش از آن جمع کند.» | .16 |
پس اسرائیلی ها بیرون رفتند و بعضی ها بیشتر و بعضی ها کمتر جمع کردند. | .17 |
وقتی آن ها را وزن می کردند، کسانی که بیشتر جمع کرده بودند اضافه نداشتند و آنهائی که کمتر جمع کرده بودند چیزی کم نداشتند، هر کس به همان اندازه ای که احتیاج داشت جمع کرده بود. | .18 |
موسی به آن ها گفت: «هیچ کس نباید چیزی از آن را برای فردا نگهدارد.» | .19 |
اما بعضی ها به حرف موسی گوش ندادند و قسمتی از آن را نگهداشتند، ولی صبح روز بعد همه را کِرم زده و گنده شده بود و موسی از این کار آن ها خشمگین شد. | .20 |
از آن ببعد، هر روز صبح هر کس به اندازۀ احتیاج خود جمع می کرد و وقتی آفتاب بالا می آمد و گرم می شد آنچه که روی زمین باقی می ماند، آب می شد و از بین می رفت. | .21 |
در روز ششم آن ها دو برابر احتیاج روزانه خود جمع می کردند یعنی هر کس به اندازۀ چهار لیتر برای خود جمع می کرد. پس رهبران قوم آمدند و در آن باره به موسی خبر دادند. | .22 |
موسی به آن ها گفت: «این فرمودۀ خداوند است. چون فردا، سَبَت، روز استراحت و روز مقدس است. پس هر قدر غذائی که ضرورت باشد امروز بپزید هر چه که باقی بماند آنرا برای فردا نگهدارید.» | .23 |
آن ها قرار هدایت موسی هر چه باقی مانده بود، برای فردا نگهداشتند، ولی غذا را نه کِرم زده بود و نه گنده شده بود. | .24 |
موسی گفت: «این را امروز بخورید، زیرا امروز سَبَت، روز خداوند و روز استراحت است و در خارج خیمه گاه غذائی پیدا نخواهید کرد. | .25 |
شما باید برای شش روز، هر روز غذا جمع آوری کنید، ولی در روز هفتم که روز استراحت است غذا نخواهید یافت.» | .26 |
در روز هفتم بعضی از مردم به بیابان رفتند تا غذا جمع کنند، ولی چیزی نیافتند. | .27 |
سپس خداوند به موسی فرمود: «شما تا کی می خواهید از اوامر من سرپیچی کنید؟ | .28 |
بخاطر داشته باشید که من، خداوند، یک روز را برای استراحتِ شما تعیین کرده ام و بهمین دلیل است که همیشه در روز ششم به اندازۀ دو روز به شما غذا می دهم. پس در روز هفتم هیچ کسی نباید از خیمۀ خود بیرون برود.» | .29 |
بنابراین، مردم در روز هفتم به استراحت پرداختند. | .30 |
بنی اسرائیل اسم این غذا را مَنّا (یعنی این چیست) گذاشتند. مَنّا شکل تخم گشنیز و مزۀ عسل را داشت. | .31 |
موسی گفت: «خداوند هدایت فرموده است که از این نان به اندازۀ دو لیتر را به عنوان یادگار نگهدارید تا نسلهای آیندۀ ما نانی را که خداوند پس از خروج ما از مصر، در بیابان به ما داد، ببینند.» | .32 |
موسی به هارون گفت: «به اندازۀ دو لیتر مَنّا را در ظرفی بریز و آنرا به حضور خداوند تقدیم کن تا برای نسلهای آینده نگهداری شود.» | .33 |
همانطوری که خداوند به موسی هدایت داده بود، هارون ظرف مَنّا را برای نگهداری در مقابل صندوق پیمان گذاشت. | .34 |
بنی اسرائیل مدت چهل سال، یعنی تا رسیدن به سرزمین کنعان مَنّا خوردند. | .35 |
(عومر ظرفی بود که گنجایش دو لیتر را داشت. عومر یک دهم ایفه است و یک ایفه تقریباً مطابق بیست لیتر می باشد.) | .36 |
← Exodus 16/40 → |