← Acts 10/28 → |
در شهر قیصریه صاحب منصبی بنام کُرنیلیوس زندگی می کرد که جزو یک فرقۀ رومی به نام فرقۀ ایتالیائی بود. | .1 |
او مردی بود پرهیزکار و خانواده ای خدا ترس داشت و پیوسته به درگاه خدا دعا می کرد و به بینوایان اسرائیلی صدقه می داد. | .2 |
این مرد یک روز در حدود ساعت سه بعد از ظهر فرشته خدا را آشکارا در حالت جذبه دید که پیش او آمده گفت: «ای کُرنیلیوس.» | .3 |
کُرنیلیوس با ترس به او چشم دوخت و جواب داد: «خداوندا چه می فرمایی؟» فرشته گفت: «بدان که دعاها و همه صدقات تو در بالا در پیشگاه خدا مورد قبول و تذکر واقع شده اند. | .4 |
اکنون کسانی را به یافا بفرست و سراغ شمعون ملقب به پِترُس را بگیر. | .5 |
او نزد شمعونِ چرمگر که در ساحل بحیره منزل دارد، مهمان است.» | .6 |
همینکه فرشته ای که با او صحبت می کرد ناپدید شد، کُرنیلیوس دو نفر از نوکران خود و یک عسکر دیندار را که در خدمت او بود خواست و | .7 |
موضوع را تماماً برای آن ها شرح داد و ایشان را به یافا فرستاد. | .8 |
روز بعد که آنها در راه بودند و تا شهر فاصله کمی داشتند، پِترُس نزدیک ظهر برای دعا به بالای بام رفت. | .9 |
در آنجا گرسنه شد و خواست چیزی بخورد. اما وقتی که برایش غذا آماده می کردند، حالت جذبه ای به او دست داد | .10 |
و در آن حال آسمان را باز شده و چیزی مانند یک دسترخوان کلان را دید که از چهار گوشه آویزان شده بود و رو به پائین به طرف زمین می آمد. | .11 |
در آن انواع چهارپایان و خزندگان و پرندگان وجود داشت. | .12 |
صدائی به گوشش رسید که می گفت: «ای پِترُس برخیز، ذبح کن و بخور.» | .13 |
پِترُس در جواب گفت: «نخیر ای خداوند، زیرا من هرگز به چیزی حرام یا نجس لب نزده ام.» | .14 |
بار دوم همان صدا آمد که: «آنچه را خدا پاک کرده است، تو نباید نجس بخوانی.» | .15 |
این موضوع سه بار تکرار شد و آخر آن دسترخوان به آسمان برده شد. | .16 |
در همان وقت که پِترُس از معنی رؤیای خود در مانده بود و کوشش می کرد آنرا برای خود تجزیه و تحلیل نماید، فرستادگان کُرنیلیوس جستجو کنان به در خانۀ شمعون رسیدند. | .17 |
و فریاد می زدند و می پرسیدند: «آیا شمعونِ ملقب به پِترُس در اینجا مهمان است؟» | .18 |
در حالی که پِترُس دربارۀ این رؤیا تفکر می کرد، روح خدا به او گفت: «ببین، چند نفر به سراغ تو آمده اند | .19 |
برخیز، پایئن برو و در رفتن با ایشان تردید نکن، زیرا من آن ها را فرستاده ام.» | .20 |
پِترُس پائین رفت و به آنها گفت: «من همان کسی هستم که بدنبال او می گردید. برای چه آمده اید؟» | .21 |
آن ها جواب دادند: «کُرنیلیوسِ صاحب منصب که شخص نیکوکار و خدا ترس است و پیش همه یهودیان نیک نام می باشد، از فرشتۀ مقدسی امر یافت که ما را به اینجا بفرستد و ترا به خانه خود دعوت کند تا به هر پیامی که داری گوش دهد.» | .22 |
پس پِترُس آنها را به خانه آورد و از ایشان پذیرائی نمود. روز بعد با ایشان به راه افتاد و چند نفر از برادران یافایی با آنها همراه بودند. | .23 |
فردای آنروز به قیصریه رسیدند. کُرنیلیوس که از خویشاوندان و دوستان نزدیک خود دعوت کرده بود، چشم به راه ایشان بود. | .24 |
وقتی پِترُس می خواست داخل خانه شود، کُرنیلیوس پیش رفت و پیش او به خاک افتاد. | .25 |
اما پِترُس او را از زمین بلند کرد و گفت: «برخیز من هم مانند تو انسانم.» | .26 |
سپس با هم، صحبت کنان داخل خانه شدند. پِترُس در آنجا با عده زیادی روبرو شد | .27 |
و به آنها گفت: «این را بخوبی می دانید که جایز نیست یک نفر یهودی با بیگانگان معاشرت یا همنشینی نماید. اما خدا به من نشان داده است که من نباید هیچکس را نجس یا ناپاک بدانم. | .28 |
پس وقتی دنبال من فرستادید، بدون چون و چرا آمدم. تنها سؤالی که دارم این است که برای چه به دنبال من فرستادید؟» | .29 |
کُرنیلیوس در جواب گفت: «چهار روز پیش درست در همین وقت یعنی ساعت سه بعد از ظهر من در خانۀ خود به دعا مشغول بودم که ناگاه مردی در لباس نورانی به من ظاهر شد | .30 |
و گفت: «ای کُرنیلیوس، دعاهایت مستجاب شده و صدقاتی که به فقرا می دهی در پیشگاه خدا منظور شده است. | .31 |
بنا براین کسی را به شهر یافا بفرست و شمعونِ ملقب به پِترُس را به اینجا دعوت کن. او در خانه شمعون چرمگر که در ساحل بحیره واقع است، مهمان است.» | .32 |
پس فوراً این اشخاص را پیش تو فرستادم و تو لطف فرموده به اینجا آمدی. اکنون همۀ ما در حضور خدا گرد آمده ایم تا به آن چیزهایی که خداوند به تو امر کرده است گوش دهیم.» | .33 |
پس پِترُس سخنان خود را شروع کرده گفت: «من به این حقیقت پی برده ام که خدا بین انسانها فرقی نمی گذارد | .34 |
و هر کس از هر ملت که خدا ترس و نیکوکار باشد، مقبول خداست. | .35 |
خدا پیام خود را به قوم اسرائیل فرستاد و به این طریق مژدۀ صلح و سلامتی را به وسیلۀ عیسی مسیح که خداوند همه است، ابلاغ فرمود. | .36 |
شما خود تان از اتفاق بزرگی که در سرتاسر یهودیه روی داد، با خبر هستید و می دانید همۀ این چیز ها بعد از اعلام تعمید یحیی، از جلیل شروع شد. | .37 |
خدا، عیسی ناصری را با روح القدس و قدرت خود مسح کرد و می دانید چگونه عیسی به همه جا می رفت و اعمال نیک انجام می داد و همه کسانی را که در بندگی شیطان به سر می بردند رهایی می بخشید زیرا خدا با او بود. | .38 |
ما شاهدان همۀ آن اعمالی هستیم که او در سرزمین یهودیان و در اورشلیم انجام داد. آنها او را به صلیب میخکوب کرده کشتند. | .39 |
اما خدا در روز سوم او را زنده کرد و بسیاری او را دیدند، | .40 |
اما نه همۀ قوم اسرائیل بلکه شاهدانی که خدا قبلاً برگزیده بود، او را دیدند؛ یعنی ما که پس از رستاخیز او با او می خوردیم و می نوشیدیم. | .41 |
او به ما فرمان داد که به آن قوم اعلام کنیم و به این حقیقت شهادت دهیم که خدا او را داور زندگان و مردگان قرار داده است. | .42 |
تمام انبیاء به او شهادت می دهند که هر کسی به او ایمان آورد، به وسیلۀ نام او گناهانش آمرزیده می شود.» | .43 |
پِترُس هنوز صحبت می کرد که روح القدس بر همه شنوندگان نازل شد | .44 |
و مؤمنان یهودی نژاد که همراه پِترُس آمده بودند از اینکه بخشش روح القدس به غیر یهودیان نیز ریخته شده بود، دچار حیرت شدند. | .45 |
زیرا می شنیدند که به زبانها صحبت می کنند و خدا را تمجید می نمایند. آنگاه پِترُس گفت: | .46 |
«آیا کسی می تواند مانع از تعمید این اشخاص در آب بشود؟ مگر نه این است، که ایشان هم مانند ما روح القدس را یافته اند؟» | .47 |
پس امر کرد ایشان را به نام عیسی مسیح تعمید دهند. سپس آن ها از پِترُس تقاضا کردند چند روزی پیش ایشان بماند. | .48 |
← Acts 10/28 → |