| ← 2Chronicles 13/36 → | 
| در سال هجدهم سلطنت یَرُبعام، اَبِیا پادشاه یَهُودا شد. | .1 | 
| او مدت سه سال در اورشلیم سلطنت کرد. مادرش میکایا، دختر اوری ئیل و از باشندگان شهر جبعه بود. در ابتدای سلطنتش جنگ بین او و یَرُبعام شروع شد. | .2 | 
| اَبِیا با یک سپاهی که متشکل از چهارصد هزار نفر از جنگاوران آزموده و شجاع بود به میدان جنگ رفت. یَرُبعام هم با هشتصد هزار نفر از مردان دلاور و انتخابی برای جنگ صف آراست. | .3 | 
| اَبِیا بر کوه صَماریم، در کوهستان افرایم ایستاد خطاب به یَرُبعام و مردم اسرائیل کرده گفت: «ای یَرُبعام و همۀ مردم اسرائیل به من گوش بدهید! | .4 | 
| آیا نمی دانید که خداوند، خدای اسرائیل، سلطنت اسرائیل را مطابق یک پیمان ناشکن و ابدی به داود و اولادۀ او بخشید. | .5 | 
| اما یَرُبعام، پسر نباط که خدمتگار سلیمان، پسر داود بود در مقابل پادشاه دست بشورش زد. | .6 | 
| پسانتر یک عده از اشخاص پست و فرومایه بدور او جمع شدند و او را در جنگ با رَحُبعام، پسر سلیمان تشویق کردند و چون رَحُبعام یک جوان بی تجربه بود، نتوانست در مقابل آن ها مقاومت کند. | .7 | 
| حالا شما فکر می کنید که با لشکر بزرگ و با کمک بتهای گوسالۀ طلائی که یَرُبعام برای تان ساخت تا آن ها را پرستش کنید، در برابر سلطنت خداوند که به دست اولادۀ داود است مقاومت کرده می توانید. | .8 | 
| شما کاهنان و لاویان را که اولادۀ هارون هستند از وطن شان راندید و بعوض شان از بین مردمان بیگانه کاهنان را برای خود انتخاب کردید و مثل همان مردم هر کسی که با یک گوساله یا هفت قوچ بیاید خود را تقدیس کند او را بحیث کاهن آنهائی که خدا نیستند انتخاب می کنید. | .9 | 
| اما خدای ما خداوند است. ما او را ترک نکرده ایم. کاهنان ما که در خدمت خداوند مشغول اند همه پسران و اولادۀ هارون هستند و لاویان هم برای کمک به آن ها آماده اند. | .10 | 
| آن ها هر صبح و شام قربانی های سوختنی، خوشبوئی و عطریات بحضور خداوند تقدیم می کنند. نان مخصوص را بر سر میز مقدس می گذارند. هر شام چراغهای چراغدان طلائی را روشن می کنند، زیرا ما اوامر و هدایات خداوند را بدقت پیروی می نمائیم، اما شما او را ترک کرده اید. | .11 | 
| پس می بینید که خداوند همراه و راهنمای ما است. کاهنان او با سُرنای بلندآواز، سرود جنگ را برضد شما می نوازند. ای بنی اسرائیل، با خداوند، خدای اجداد تان جنگ و ستیزه نکنید، زیرا روی پیروزی را نمی بینید.» | .12 | 
| در عین حال یَرُبعام یک عده از عساکر خود را مخفیانه فرستاد تا از پشت سر بر لشکر یَهُودا حمله کنند. به این ترتیب، سپاه یَهُودا از پیشرو و پشت سر محاصره شد. | .13 | 
| وقتی آن ها خود را در محاصرۀ دشمن دیدند، بحضور خداوند زاری کردند و کاهنان بنواختن سُرنا شروع نمودند. | .14 | 
| بعد سپاه یَهُودا بانگ بلند جنگ را برآوردند و بمجردیکه بانگ آن ها بلند شد، خدا یَرُبعام و همه لشکر اسرائیل را به دست اَبِیا و سپاه یَهُودا شکست داد. | .15 | 
| عساکر اسرائیلی گریختند و خدا آن ها را به دست سپاه یَهُودا تسلیم کرد. | .16 | 
| اَبِیا و مردان او با کشتار عظیمی آن ها را شکست دادند، بطوریکه پنجصد هزار نفر مردان جنگی و انتخابی آن ها بقتل رسیدند. | .17 | 
| به این ترتیب، سپاه اسرائیل در آن جنگ مغلوب و لشکر یَهُودا غالب شد، زیرا مردان یَهُودا به خداوند، خدای خود توکل کردند. | .18 | 
| اَبِیا به تعقیب یَرُبعام رفت و شهرهای بیت ئیل، یشانه و افرون را با دهات آن ها تصرف کرد. | .19 | 
| در دوران سلطنت اَبِیا، یَرُبعام قدرت از دست رفتۀ خود را باز نیافت و خداوند او را زد و او مُرد. | .20 | 
| اما قدرت اَبِیا روزافزون بود. او چهارده زن، بیست و دو پسر و شانزده دختر داشت. | .21 | 
| بقیۀ وقایع دوران سلطنت اَبِیا، رفتار و اعمال او همه در کتاب تاریخ عِدوی نبی ثبت اند. | .22 | 
| ← 2Chronicles 13/36 → |