← 1Chronicles 20/29 → |
در بهار سال، یعنی در موسمی که پادشاهان اکثراً برای جنگ می روند، یوآب با قوای خود شهرهای عمونیان را تار و مار ساخت. شهر رَبه را محاصره و فتح کرد. در عین حال، خود داود در اورشلیم ماند. یوآب به شهر رَبه حمله و آنرا به خرابه ای تبدیل کرد. | .1 |
وقتی داود به آنجا آمد، تاج پادشاه شان را گرفت و بر سر خود گذاشت. وزن طلای آن تاج در حدود سی و چهار کیلوگرام و با جواهرات قیمتی مزین شده بود. داود غنیمت زیادی با خود بُرد | .2 |
و باشندگان آن شهر را هم اسیر گرفت و از آن ها با اره، تیشه و تبر کار می گرفت. به این ترتیب، با تمام شهرهای عمونیان همین معامله را کرد. بعد داود و همه سپاه اسرائیل به اورشلیم برگشتند. | .3 |
جنگ دیگر آن ها با فلسطینی ها بود. این جنگ در جازِر بوقوع پیوست و سِبکای حوشاتی، سِفای را که یک غول پیکر فلسطینی بود، کشت و در نتیجه فلسطینی ها شکست خوردند. | .4 |
باز در یک جنگ دیگر با فلسطینی ها، اَلحانان، پسر یاعیر، لحمی را که برادر جُلیات جتی بود و نیزه ای به اندازۀ چوب کارگاه بافندگی داشت، بقتل رساند. | .5 |
در یک جنگ دیگر مردی قوی هیکل که دارای بیست و چهار انگشت و پنجه بود، یعنی شش انگشت در هر دست و شش پنجه در هر پا داشت و او هم یکی از غول پیکرهای فلسطینی بود، | .6 |
وقتی مردم اسرائیل را تحقیر کرد، یُوناتان، پسر شِمعا، برادر داود، او را کشت. | .7 |
این سه مرد غول پیکر که به دست داود و عساکر او کشته شدند، از نسل غول پیکران جَت بودند. | .8 |
← 1Chronicles 20/29 → |